جدول جو
جدول جو

معنی مفاداه - جستجوی لغت در جدول جو

مفاداه
(طَ)
کسی را از اسیری بازخریدن. (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن). سر خریدن و سربها دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آزاد کردن کسی را و سربهای وی گرفتن. و مبرد گوید: مفاداه آن است که کسی را بازدهی و کسی دیگر بگیری و فدی ̍، آنکه وی را بخری و گویند هر دو یکی است. فداء. (از اقرب الموارد). و رجوع به مفادات شود
لغت نامه دهخدا
مفاداه
مفادات در فارسی: سر بها گرفتن، آزاد کردن
تصویری از مفاداه
تصویر مفاداه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مفادات
تصویر مفادات
سربها دادن و کسی را آزاد کردن، فدیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
نزاع و خصومت کردن، با هم جدال کردن، ستیزه، دشمنی، سورۀ پنجاه و هشتم قرآن کریم دارای بیست و دو آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبادله
تصویر مبادله
با کسی چیزی بدل کردن، چیزی عوض چیز دیگر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(طَ رَ)
کسی راناگاه گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). به ناگاه درآمدن بر کسی و گرفتن آن را. فجاء. (منتهی الارب). و رجوع به مفاجات و مفاجا و مفاجاءه شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
مداراه کردن. (منتهی الارب مادۀ ص دی) (آنندراج). مدارا کردن با کسی. (ناظم الاطباء) ، معارضه کردن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). معارضه نمودن با کسی. (ناظم الاطباء) ، پوشانیدن کسی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ شَ)
به دو تن آوردن چنانکه یکی بر یک جانب و دیگری بر دیگر جانب. یقال: جاء فلان یهادی بین اثنین، اذا کان یمشی بینهما معتمداً علیهما من ضعف أو سکر، یعنی آمد فلان که تکیه کرده بود از ضعف و یا از مستی بر دو نفر یکی از طرف راست و یکی از طرف چپ. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). کسی را به دو تن آوردن چنانکه یکی بر جانبی باشد و دیگری بر جانبی چون بیماری یا مستی را. (یادداشت مؤلف) ، به یکدیگر هدیه دادن. (از اقرب الموارد). مهادات، طعام آوردن هرکس و در جمع خوردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
پر کردن. (منتهی الارب). مداء. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مداء شود
لغت نامه دهخدا
(طُ)
جدا کردن چیزی را از چیز دیگر. (از اقرب الموارد). مفاصا. و رجوع به مفاصا شود
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
همدیگر نرمی کردن و آشتی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). مدارا کردن با کسی و نرمی نمودن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آرام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ سَ مَ)
هم سخن شدن با کسی. مفاوهه، نازیدن و فخر کردن. مفاوهه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
فدیه دادن کسی را از اسیری بازخریدن یا اسیر را با اسیری یا کشتنیی را با کشتنی دیگر بدل کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مفاداه. و رجوع به مفاداه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
از ’غ دو’، بامداد کردن نزدیک کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با کسی پگاه کردن و به جایی رفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
از ’ر د ی’، طلب کردن کسی را و مدارا نمودن با وی. (از منتهی الارب). مراوده و مداراه، سنگ اندازی نمودن با قوم. (از منتهی الارب) : رادی عن القوم، رامی عنهم بالحجاره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَءْوْ)
عطا خواستن از کسی. (از منتهی الارب). درخواست بخشش نمودن. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ زَ مَ)
از ’ض دی’، دشمنی کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). و رجوع به مضاد شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
از ’ب دو’، آشکار کردن دشمنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). الحدیث: انه امر ان یبادی الناس بامره، ای یظهره لهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
کسی را خواندن. نداء. (المصادر زوزنی). خواندن و آواز دادن. رجوع به منادات شود، با دیگری نشستن در انجمن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با هم نازیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، راز را آشکار کردن، پیدا گردیدن راه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دیدن و دانستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
برابری کردن و معارضه نمودن و گویند: لایقادیه احد، یعنی برابری نمی کند با او کسی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پاداش دادن کسی را دست به دست. (منتهی الارب، مادۀ ی دی) (ناظم الاطباء) (آنندراج). میادات
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
از ’ع دو’، دشمنی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با کسی دشمنی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). و رجوع به معادات و معادا شود، پی یکدیگر زدن وانداختن دو شکار را در یک تک. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گرفتن از موی کسی. (از منتهی الارب). گرفتن موی کسی را یا بلند کردن آن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به عداء شود، نبرد کردن در دویدن. (از منتهی الارب) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از افادات
تصویر افادات
سودها، جمع فائده، جمع در جمع افاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاگاه
تصویر قفاگاه
پس سر چرم قفاگاه سزاروارکفش (میرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفادار
تصویر قفادار
پشتیبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاداه
تصویر مهاداه
مهادات در فارسی: ارمغان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
منادات در فارسی: خواندن، آواز دادن، هم نشینی در انجمن، به هم نازیدن، راز باز گفتن، دیدن دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاجاه
تصویر مفاجاه
مفاجا و مفاجات در فارسی: نا گاه تاخت نا گاه شبیخون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفادات
تصویر مفادات
سربها گرفتن و آزاد کردن کسی را، نجات دادن خلاص کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاصاه
تصویر مفاصاه
مفاصا در فارسی تراز شمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاداه
تصویر معاداه
معادا و معادات در فارسی: دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباداه
تصویر مباداه
مبادات در فارسی: آشکار کردن نمایاندن، کین نمایی آشکار کردن دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبادهه
تصویر مبادهه
فرو گرفتن ناگاه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفادات
تصویر مفادات
((مُ))
نجات دادن، خلاص کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبادله
تصویر مبادله
داد و ستد، هم گهولی، گهولش
فرهنگ واژه فارسی سره