جدول جو
جدول جو

معنی مغیوم - جستجوی لغت در جدول جو

مغیوم(مَغْ)
شتر غیم زده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتر غیم زده و غیم بیماریی است شتران را مانند قلاب، مگر قلاب مهلک باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغموم
تصویر مغموم
غم زده، غمناک، اندوهگین، اندوهناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدیوم
تصویر مدیوم
دارای اندازۀ متوسط، شخص رابط در احضار ارواح
فرهنگ فارسی عمید
(مَشْ)
باخال. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رویی باخال. (مهذب الاسماء). دارای خال سیاه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مشیم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آمیخته هرچه باشد. (منتهی الارب). هرچیز آمیخته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
غمگین. (مهذب الاسماء). اندوهگین. (آنندراج) (از اقرب الموارد). مهموم. اندوهگین. غمناک. (از ناظم الاطباء). محزون. حزین. غمین. غم زده. غم دیده. اندوهناک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و خدای را بخواند و او مکظوم و مغموم بود و اندوه رسیده. (تفسیر ابوالفتوح ص 382). چون خبرقدوم ربیع به ربع مسکون و رباع عالم رسید سبزه چون دل مغمومان از جای برخاست. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 109) ، زکام زده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، هلال مغموم، هلال در ابر فرورفته یا هلال که ابر تنک گرداگردش هاله زند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هلالی که ابری رقیق جلو آن را گرفته و آن را پوشانده باشد چنانکه دیده نشود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَذْ)
مذیم. (اقرب الموارد) (متن اللغه). معیوب. رجوع به مذیم و مذؤم شود
لغت نامه دهخدا
(مِ یُ)
واسطه، کسی که واسطۀ احضار ارواح شود. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مَهَْ)
شتر بیمار. شتر هیمأزده، دوست دارندۀ زن و عاشق و سرگشته و شیفته از عشق و رونده بر غیر اراده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی میانجی، جانویتار جان و یتار: میانجی میان زندگان و مردگان، میانه زیر و بم درخنیا واسطه، شخصی که واسطه احضار ارواح شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
غمگین، اندوهگین، محزون، حزین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدیوم
تصویر مدیوم
((مِ یُ))
واسطه، شخصی که واسطه احضار ارواح شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
((مَ))
اندوهگین، غمگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
مثقلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
Overwhelmed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
accablé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
überwältigt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
圧倒されている
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
অতিরিক্ত চাপের
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
مغلوب
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
ท่วมท้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
kushindwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
不堪重负的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
przytłoczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
המום
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
압도된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
bunalmış
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
kewalahan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
sobrecarregado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
sopraffatto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
abrumado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
overweldigd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
приголомшений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
подавленный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مغموم
تصویر مغموم
अत्यधिक अभिभूत
دیکشنری فارسی به هندی