- مغول
- قومی زرد پوست ساکن آسیای مرکزی، هر یک از افراد این قوم
معنی مغول - جستجوی لغت در جدول جو
- مغول
- فردی از قوم مغول: (همچنان کاینجا مغول حیله دان گفت می جویم کسی از مصریان) (مثنوی . نیک. 649: 3)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به مغول مربوط به مغول
عیار مکار
درکار، سرگرم، دست به کار
ترکی کودک، دلدار
گوناگونی
جمع شغل، کار ها پیشه ها
طول داده شده، دراز
موچول، کوچک و زیبا
اغوا کننده، فریبنده
نادان، کم هوش، کندذهن
قابل تاویل، تفسیر شده
غسل داده شده، شسته شده
پناه، محل اعتماد، معتمد
ترسناک، مخوف، پربیم و ترس
به خدمت ایستادن، به حضور آمدن
واگذار شده، برگردانیده شده، دگرگون شده
تغییر دهنده، انتقال دهنده، دگرگون کننده
افسرده، اندوهگین، دل تنگ، بیزار، به ستوه آمده
تیشۀ دوسر که برای کندن و تراشیدن سنگ به کار می رود
ویژگی کسی که غل و زنجیر به گردنش انداخته شده، بسته شده
کوچک و ظریف، نامی است از نامهای زنان
فراروی (کوچ)، در پیشگاه بودن، مانند کردن، نمایانی در فرزان بحضور آمدن بخدمت ایستادن: عتبه خدمت را بلب استکانت بوسه داد و با اقران و امثال خویش در پیشگاه مثول سر افکنده خجلت بایستاد، مانند کردن کسی را بکسی تشبیه کردن، افتادن از موضع و جای خود، چسبیدن بزمین، بریدن گوش و بینی کشته برای عبرت دیگران، بعضی از فلاسفه علم انسان را باشیا خارج به مثول بعنی تمثل اشیا نزد عالم و عاقل تعبیر کنند و این نظریه بعقیده محققان فلاسفه مردود است
بگرداننده، مبدل کننده و تغییر دهنده حواله داده شده
از ریشه پارسی پهلوی دوالدار دارای دوال دوال دار، ظاهرا قماش کناره دار و مطرز و سجیف دار است (باستعاره از دوال چرم) : مدول یکی اطلس با نژاد بر آمد بگل گون والاچو باد. (نظام قاری)
پیچ و تاب باشد، موی پیچیده
درکار، بکار، سرگرم کار، جای اشغال شده
آغازنده، فریبنده فریبنده و اغوا کننده، جمع مسولین
نیم سوز آنچه در سوختن بحد خاکستر نرسد
دراز و طولانی، ممتد و دراز
یاری دادن، کمک، مدد
بندی به زنجیر کشیده، تشنه کسی که غل و زنجیر بگردن دستش بسته شده، سخت تشنه
نادان، کند ذهن، غافل
شسته شسته شده غسل داده