جدول جو
جدول جو

معنی مغوصه - جستجوی لغت در جدول جو

مغوصه
(مُ غَوْ وَ صَ)
زن که به حیض بهانه کند بر شوی. منه الحدیث:لعن اﷲ الغائصه و المغوصه. (منتهی الارب). زنی که حیض بهانه کند و با شوی نزدیکی نکند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ خَوْ وِ صَ)
ارض مخوصه، زمینی که در آن برگ ارطی و الاء و عرفج و سنط باشد. (منتهی الارب). زمینی که در آن گیاههای خاردار با برگ باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
فریادرسی و گویند استغاثنی فاغثته مغوثه. (منتهی الارب) (از آنندراج) : اغاثه اغاثه و مغوثه، وی را اعانت و یاری کرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِغْ)
جای که راه گم کنند در آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ غَوْ وا)
جای که راه گم کنند در آن. (منتهی الارب) (آنندراج). جایی که در آن راه را گم می کنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مغاوی، مغوّیات. (اقرب الموارد) ، مغاکی و کنده. (منتهی الارب) (آنندراج). مغاکی که جهت گرفتن جانوران وحشی می کنند. (ناظم الاطباء).
- امثال:
من حفر مغواه وقع فیها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ صَ)
زن لاغر. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
یکبار غوطه خوردن. در فرهنگ اوبهی آمده: غوته، غوطه بود، و غوصه نیز گویندش یعنی سر فروبردن به آب بتمامی تن - انتهی. قیاساً اسم مرت از غوص است
لغت نامه دهخدا
(مَ صَ)
یک بار شستن. ج، موصات. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مغواه
تصویر مغواه
جای گمراهی
فرهنگ لغت هوشیار