جدول جو
جدول جو

معنی مغزیه - جستجوی لغت در جدول جو

مغزیه
(مُ یَ)
آن زن که شویش به غزو شده باشد. (مهذب الاسماء) : امراءه مغزیه، زن که شوی او با دشمن جنگ کرده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ناقه مغزیه، شتر ماده که مدت حمل او که یک سال است درگذشته باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ماده شتری که از مدت حمل او که یک سال باشد یک ماه گذشته باشد و گویند از یک سال تجاوز کرده و هنوزنزائیده باشد. (از اقرب الموارد) ، اتان مغزیه، ماده خری که پس انداخته باشد بچه آوردن را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغزی
تصویر مغزی
مربوط به مغز، باریکه ای از پارچه که در کنارۀ یخه یا سر آستین یا میان دو لبۀ دوختنی بگذارند و بدوزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
مقصود، مراد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغنیه
تصویر مغنیه
زن مغنّی، آوازه خوان، مطرب، سرود گوینده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ ری یَ)
کمان به سریشم چسبانیده. (آنندراج). به معنی مغروّه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به مغروه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بَ هََ)
برانگیختن بر کارزاردشمن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
آنکه دارای خصلت قبیح و عمل زشت باشد. ج، مخزیات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ غَنْ نی یَ)
زن مطرب و آوازخوان. (ناظم الاطباء). زن خواننده. قینه. ج، مغنیات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغنی و مدخل قبل شود
تأنیث مغنّی. ج، مغنیات. (از اقرب الموارد). زن سرودگوی و غناکننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
ابر اندک بارنده. (منتهی الارب) (آنندراج). سماء مغبیه، آسمان اندک بارنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ دی یَ)
بورانی. (مهذب الاسماء). بورانی بادنجان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغد. (معنی اول) شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
منسوب به مغز. (ناظم الاطباء). دارای مغز. مغزدار.
- مغزین تر، پرمغزتر. مغزدارتر:
اینک سر و گرز گران، می زن برای امتحان
ور بشکند این استخوان، از عقل و جان مغزین ترم.
مولوی (فرهنگ نوادر لغات، کلیات شمس چ فروزانفر).
، نام نوعی از حلوا باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ رَ)
ناقه مغزره، ماده شتر پرشیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بمعنی غزوه. (محیط المحیط). یک دفعه کشش و جنگ با دشمن دین. ج، مغازی. (ناظم الاطباء). مفرد مغازی. (از اقرب الموارد). و رجوع به مغازی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
تأنیث مغری: ادویۀ مغریه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : داروهای مغریه به کار دارند، چون صمغ و گل ارمنی و لعابها و غذاهای لزج چون پایچه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به مغری شود
لغت نامه دهخدا
رزمگاه، رزم جنگ جنگ حرب، موضع غزو میدان جنگ، جمع مغازی. منسوب به مغز: مربوط به مغز} ضربه شدید مغزی)، پارچه ای که از زیر دور یقه و سر دست و آستین از رنگ دیگر دهند، (کفاشی) چرمی که در میان لبه دو پاره چرم گذاشته بدوزند، نوعی حلوا که در آن اقسام مغز خوراکی مانند بادام و پسته گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزیه
تصویر مزیه
مزیت در فارسی: فرایستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغزین
تصویر مغزین
منسوب به مغز
فرهنگ لغت هوشیار
مغنیه در فارسی مونث مغنی بنگرید به مغنی مونث مغنی زن خواننده و سرود گوینده، جمع . مغنیات مغانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مازیه
تصویر مازیه
برتری فزونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغذیه
تصویر مغذیه
مغذیه در فارسی مونث مغذی: خوراکی مونث مغذی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
منسوب به مغز، پارچه ای که از زیر دور یقه و سردست و سر آستین از رنگ دیگر دهند، چرمی که در میان لبه دو پاره چرم گذاشته و بدوزند، نوعی حلوا که در آن اقسام مغز خوراکی مانند بادام و پسته گذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
((مَ زا))
جنگ، حرب، موضع غزو، میدان جنگ، جمع مغازی
فرهنگ فارسی معین
رامشگر، سرودخوان، سرودگو، مطربه، نوازنده (زن)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
Cerebral
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
ореховый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
горіховий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
мозковий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
мозговой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
cerebral
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
mózgowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
orzechowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
zerebral
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
nussig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
de noz
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
cerebraal
دیکشنری فارسی به هلندی