جدول جو
جدول جو

معنی مغایاه - جستجوی لغت در جدول جو

مغایاه(طَ تَنَ)
به شمشیر سایه افکندن قوم بر سر کسی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با شمشیر بالای سر کسی ایستادن چنانکه پنداری سایه بر سر آنان افکنده اند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغایبه
تصویر مغایبه
غایب شدن، غیبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبایعه
تصویر مبایعه
مبایعت، با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ یَ ظَ / یِ ظِ)
مغایظه. رجوع به مادۀ قبل و مغایظت شود.
- بر مغایظۀ کسی، علی رغم او. با وجود خشم و ناخشنودی او: آن حدیث درازکشید و حشم لوهور و غازیان احمد را خواستند و او برمغایظۀ قاضی برفت با غازیان و قصد جای دوردست کرد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 401). رشید بر مغایظۀ یحیی علی عیسی را به خراسان فرستاد و علی دست برگشاد و مال به افراط ستدن گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 416)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
مهایات. مهایاءه. رجوع به مهایاءه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ بَ)
سخن و جز آن دشوار آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). سخنی آوردن که مقصود از آن را نتوان فهمید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَع ع)
سخن در پس کسی گفتن، خلاف مخاطبه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از یکدیگر غایب شدن. (المصادر زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ بَ / یِ بِ)
مغایبه. غیبت. غایب شدن: پسران و برادران او را به همان اسم موسوم به هنگام ولادت خوانند، مشافهه و مغایبه خاص و عالم و مناشیر مکتوبات که نویسند همان اسم مجرد نویسند. (جهانگشای جوینی).
- مغایبه افتادن، غیبت روی دادن:
دعا تراست اگرچه رهیت را از عجز
همی مغایبه افتد پس از خطاب دعاش.
سنائی.
و رجوع به مغایبه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
بیع کردن به عوض. (المصادر زوزنی). معاوضه کردن در خرید و فروخت و مبادله نمودن در آن. غیار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مقایضه. تاخت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، با کسی خلاف کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). و رجوع به مغایرت شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
با کسی خشم گرفتن. (المصاد زوزنی). به خشم آوردن. (صراح). به خشم آوردن کسی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مغایظت و مغایظه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ زَ)
از ’غ ل و’، بها کردن پس درگذشتن از حد در آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گران خریدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بغایت برداشتن دست را در انداختن تیر یا بنهایت قوت دور انداختن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). انداختن تیر را به دورترین نقطه که ممکن است، مبالغه کردن در کاری. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
از ’غ دو’، بامداد کردن نزدیک کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با کسی پگاه کردن و به جایی رفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
از ’ج ی ی’، موافق و مقابل شدن چیزی را، لغتی است در مهموز. (از منتهی الارب). و رجوع به معنی دوم مادۀ بعد شود، رویاروی و مواجهه و مقابل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَرْیْ)
آتش رابه دمیدن زنده کردن. حاییت النار بالنفخ، افروختم آتش را به دمیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
غذای کودک که بدان زندگی کند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ فَ شَ)
پیاپی کردن. یقال: غاریت بینها غراء، ای والیت. (منتهی الارب). پیاپی کردن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ستیهیدن با کسی در پیکار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مباکاه
تصویر مباکاه
با هم گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجازاه
تصویر مجازاه
مجازات در فارسی: پاد افرایش پاد فرایش کیفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهاه
تصویر مجاهاه
نبرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متغایره
تصویر متغایره
متغایره در فارسی مونث متغایر: نا جور نا ساز مونث متغیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متایزه
تصویر متایزه
با هم غلبه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متایسه
تصویر متایسه
ممارست کردن، مدافعت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباراه
تصویر مباراه
مبارات در فارسی: بیزاری از هم، چشم همچشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباغاه
تصویر مباغاه
جهمرزی
فرهنگ لغت هوشیار
مبایعه و مبایعت در فارسی: خرید و فروش، سر سپردن هم پیمان شدن خرید و فروش کردن، بیعت کردن، خرید و فروش، بیعت
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی: مبالا و مبالات: باک داشتن، اندیشیدن در اندیشه داشتن، ورزیدن کوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهاه
تصویر مباهاه
مباهات در فارسی نازش نازیدن به خود بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مباینه و مباینت در فارسی: اویناختاری ناسازی از هم جدا شدن از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباداه
تصویر مباداه
مبادات در فارسی: آشکار کردن نمایاندن، کین نمایی آشکار کردن دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
مغایرت در فارسی: در تازی: سودا پایا پای داد و ستد، در فارسی: نا سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغایبه
تصویر مغایبه
مغایبه در فارسی سخن پشت کس گفتن دشیادی
فرهنگ لغت هوشیار
مغالات در فارسی گران خریدن، گرانفروشی، در گذشتن: از اندازه، دور انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
مغایظه و مغایظت در فارسی: خشم انگیزی بخشم آوردن کسی را، تولید غضب. یا بر مغایظه کسی. علی رغم او با وجود خشم و رنجش او: (و آن حدیث دراز کشید و خشم لو هور و غازیان احمد را خواستند و او بر مغایظه قاضی برفت با غازیان و قصد جای دور دست کرد) (بیهقی. فض. 401)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاکاه
تصویر محاکاه
محاکا و محاکات در فارسی: همداستانی، باز گفت، همانندی همسانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغایظه
تصویر مغایظه
((مُ یُ ظَ یا یِ ظِ))
به خشم آوردن کسی را، تولید غضب
فرهنگ فارسی معین