خیساندن. تر نهادن. نم کردن. فژغردن. فرغاردن. آغشتن. فروشدن آب و نم در چیزی. خیسیدن. نم کشیدن. نرم شدن. فروبردن آب و نم در جسمی، از زمین و جز آن: بهنگام نان شیر گرم آوری بدان شیر این چرم نرم آوری بشیر اندر آغاری این چرم خر چنان چون که گردد بگیتی سمر... کنیزک همی خواستی شیر گرم نهانی ز هرکس به آواز نرم... دو هفته سپهر اندرین گشته شد بفرجام چرم خر آغشته شد. فردوسی. آب انگور فراز آور یا خون زبیب که زبیب ای عجبی هست بانگور قریب شود انگور زبیب آنگه کش خشک کنی چون بیاغاری انگور شود خشک زبیب. منوچهری. نه آغارش پذیرد زآب آهن. (ویس و رامین). بر شوره مریز آب خوش ایرا نایدت بکار چون بیاغارد. ناصرخسرو. بیاغارد بخون پهلوی ماهی بینبارد بگرد افلاک گردان. ناصرخسرو. چگونه بی سر و دندان و حلق و معده ای دانه همی خاکی خورد هموار و آب او را بیاغارد. ناصرخسرو. پولاد نرم کی شود و شیرین گرچه در انگبینش بیاغاری ؟ ناصرخسرو. ز آغاریدن آن دشت با خون شده یکسر درختانش طبرخون بسکه گردون را خوش آمد شربت گفتار من در گلاب دیده هر دم چون شکر آغاردم. ابن یمین. بمنزلی که فرود آیم از فراق رخت ز خون دیده زمین سربسر بیاغارم. نزاری قهستانی. ، تراویدن. ترابیدن. زهیدن: خردمندی که نعمت خورد شکر آنش باید کرد ازیرا کز سبوی سرکه جز سرکه نیاغارد. ناصرخسرو. ، آمیختن: ز باد سرد کجا آب منعقد گردد بلطف طبعش اگر آب را بیاغاری ؟ کمال اسماعیل. ، سرشتن، آغاردن. تحریک کردن. تحریض کردن. اغراء. آغالیدن. تفتین. وژولیدن. فژولیدن. فتنه کردن. برغلانیدن. افژولیدن. اوژولیدن. در بعض فرهنگها برای معنی اغراء و آغالیدن بیت ذیل را شاهد آورده اند و ظاهراً درست نیست و آغازیدن خواندن کلمه در آن انسب است: با چنین کم دشمنان خواجه نیاغارد بجنگ اژدها را حرب ننگ آید که با حربا کند. منوچهری
خیساندن. تر نهادن. نم کردن. فژغردن. فرغاردن. آغشتن. فروشدن آب و نم در چیزی. خیسیدن. نم کشیدن. نرم شدن. فروبردن آب و نم در جسمی، از زمین و جز آن: بهنگام نان شیر گرم آوری بدان شیر این چرم نرم آوری بشیر اندر آغاری این چرم خر چنان چون که گردد بگیتی سمر... کنیزک همی خواستی شیر گرم نهانی ز هرکس به آواز نرم... دو هفته سپهر اندرین گشته شد بفرجام چرم خر آغشته شد. فردوسی. آب انگور فراز آور یا خون زبیب که زبیب ای عجبی هست بانگور قریب شود انگور زبیب آنگه کش خشک کنی چون بیاغاری انگور شود خشک زبیب. منوچهری. نه آغارش پذیرد زآب آهن. (ویس و رامین). بر شوره مریز آب خوش ایرا نایدْت بکار چون بیاغارد. ناصرخسرو. بیاغارد بخون پهلوی ماهی بینبارد بگرد افلاک گردان. ناصرخسرو. چگونه بی سر و دندان و حلق و معده ای دانه همی خاکی خورد هموار و آب او را بیاغارد. ناصرخسرو. پولاد نرم کی شود و شیرین گرچه در انگبینْش بیاغاری ؟ ناصرخسرو. ز آغاریدن آن دشت با خون شده یکسر درختانش طبرخون بسکه گردون را خوش آمد شربت گفتار من در گلاب دیده هر دم چون شکر آغاردم. ابن یمین. بمنزلی که فرود آیم از فراق رخت ز خون دیده زمین سربسر بیاغارم. نزاری قهستانی. ، تراویدن. ترابیدن. زهیدن: خردمندی که نعمت خورد شکر آنْش باید کرد ازیرا کز سبوی سرکه جز سرکه نیاغارد. ناصرخسرو. ، آمیختن: ز باد سرد کجا آب منعقد گردد بلطف طبعش اگر آب را بیاغاری ؟ کمال اسماعیل. ، سرشتن، آغاردن. تحریک کردن. تحریض کردن. اغراء. آغالیدن. تفتین. وژولیدن. فژولیدن. فتنه کردن. برغلانیدن. افژولیدن. اوژولیدن. در بعض فرهنگها برای معنی اغراء و آغالیدن بیت ذیل را شاهد آورده اند و ظاهراً درست نیست و آغازیدن خواندن کلمه در آن انسب است: با چنین کم دشمنان خواجه نیاغارد بجنگ اژدها را حرب ننگ آید که با حربا کند. منوچهری
درداب، شمامه، دستنبویه، کچری، و بلغت اهل شام شمام خوانند و به فارسی دستنبو و به اصفهانی دستنبویه، (اختیارات بدیعی)، و آن نوعی از خربزۀکوچک است در نهایت خوش خط و خالی و خوش بوئی بوئیدن آن دماغ را گرم کند و سده بگشاید، (برهان قاطع)
درداب، شمامه، دستنبویه، کچری، و بلغت اهل شام شمام خوانند و به فارسی دستنبو و به اصفهانی دستنبویه، (اختیارات بدیعی)، و آن نوعی از خربزۀکوچک است در نهایت خوش خط و خالی و خوش بوئی بوئیدن آن دماغ را گرم کند و سُده بگشاید، (برهان قاطع)
آنچه برگردانیده شود از نهال خرما و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه برگردانیده شود از نهال خرما و جز آن بجای اصلی که در آن کاشته شود و در حدیث آمده: و ینبتون کما تنبت التغاریز. (از اقرب الموارد). و واحد آن تغریز است. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
آنچه برگردانیده شود از نهال خرما و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه برگردانیده شود از نهال خرما و جز آن بجای اصلی که در آن کاشته شود و در حدیث آمده: و ینبتون کما تنبت التغاریز. (از اقرب الموارد). و واحد آن تغریز است. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
چین ها و شکن ها که مشابه بافتن زره باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). غصون الدماغ لان نظمها یشبه نظم زردالجوشن. لکن زردالمقدم اکثر افراداً من زردالمؤخر. (بحر الجواهر).
چین ها و شکن ها که مشابه بافتن زره باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). غصون الدماغ لان نظمها یشبه نظم زردالجوشن. لکن زردالمقدم اکثر افراداً من زردالمؤخر. (بحر الجواهر).
جمع مخراق، فوته های پیچیده، کار بران سر انجام دهندگان، جوانمردان، دهشمندان، نیک بالایان، گاوان جمع مخراق. سخاوتمندان اشخاص سخی جوانمردان، مردان نیکو اندام، اشخاص کاربر، آنچه کودکان با آن بازی کنند، گاوان دشتی
جمع مخراق، فوته های پیچیده، کار بران سر انجام دهندگان، جوانمردان، دهشمندان، نیک بالایان، گاوان جمع مخراق. سخاوتمندان اشخاص سخی جوانمردان، مردان نیکو اندام، اشخاص کاربر، آنچه کودکان با آن بازی کنند، گاوان دشتی