- معمایی
- در تازی نیامده پردکی کرتکی منسوب به معما (معمی)، کسی که معما (معمی) گوید: (جانی همدانی... معمایی است و طبع خوبی دارد) (ترجمه مجمع الخواص 273)
معنی معمایی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آبادگری، رازی گری، مهرازی
ماما بودن قابلگی
در تازی نیامده چرباکی منسوب به مسمی (مسما)، آنچه برای خورش مسمی (مسما) بکار رود: کدو مسمائی
رازیگری مهرازی ساختمان غلگیری عمل و شغل معمار، عمارت آبادانی
ماما بودن، قابلگی
Architectural
arquitetônico
architektoniczny
архитектурный
архітектурний
architecturaal
architektonisch
arquitectónico
architectural
architettonico
वास्तुशास्त्र से संबंधित
স্থাপত্য
arsitektural
אדריכלי
ya majengo
สถาปัตยกรรม
معماريٌ
فن تعمیر
بهنجار، روامند
خود آرایی، تکبر خودپسندی، زیبایی خوشگلی
در ترکیب آید عمل پیماینده: آسمان پیمایی باد پیمایی بحر پیمایی قدح پیمایی
عادی، متوسط، متداول، رایج
ویژگی جسمی که به مومیا آغشته شده، مومیا
جمع شدن عده ای با رابطۀ خانوادگی یا دوستی در مکانی که میزبان تعیین کرده، ضیافت
مهمانی دادن: کسانی را دعوت کردن، مهمانی ساختن
مهمانی کردن: کسانی را دعوت کردن، مهمانی ساختن، مهمانی دادن
مهمانی دادن: کسانی را دعوت کردن، مهمانی ساختن
مهمانی کردن: کسانی را دعوت کردن، مهمانی ساختن، مهمانی دادن