جدول جو
جدول جو

معنی معماری - جستجوی لغت در جدول جو

معماری
(مِ)
بنایی و علم بنایی و شغل معمار. (ناظم الاطباء). عمل و شغل معمار، آبادانی. آبادسازی:
مصطفی آمده به معماری
که دلم را خراب دیدستند.
خاقانی.
به معماری کعبه چون دست برد
زمانه براهیم پنداشتش.
خاقانی.
این فسانه از بهر آن گفتم که تا آنگه که معماری این مزرعه به تو مفوض است نگذاری که بی عمارت گذارند. (مرزبان نامه ص 292). با این مقدمات معماری ولایت خوارزم بدو ارزانی داشتیم. (التوسل الی الترسل ص 112)
لغت نامه دهخدا
معماری
رازیگری مهرازی ساختمان غلگیری عمل و شغل معمار، عمارت آبادانی
تصویری از معماری
تصویر معماری
فرهنگ لغت هوشیار
معماری
آبادگری، رازی گری، مهرازی
تصویری از معماری
تصویر معماری
فرهنگ واژه فارسی سره
معماری
بنيانٌ
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به عربی
معماری
Architectural
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
معماری
architectural
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
معماری
arquitectónico
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
معماری
arquitetônico
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
معماری
architektoniczny
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به لهستانی
معماری
архитектурный
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به روسی
معماری
архітектурний
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
معماری
architecturaal
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به هلندی
معماری
architektonisch
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به آلمانی
معماری
architettonico
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
معماری
वास्तुशास्त्र से संबंधित
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به هندی
معماری
فن تعمیر
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به اردو
معماری
สถาปัตยกรรม
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به تایلندی
معماری
ya majengo
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
معماری
אדריכלי
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به عبری
معماری
建築の
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به ژاپنی
معماری
건축의
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به کره ای
معماری
mimari
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
معماری
arsitektural
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
معماری
স্থাপত্য
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به بنگالی
معماری
建筑的
تصویری از معماری
تصویر معماری
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
تیره ای از طایفۀ جانکی سردسیر هفت لنگ. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 75)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی از دهستان دربقاضی است که در بخش حومه شهرستان نیشابور واقع است و 499 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آبادانی. (ناظم الاطباء). معمور بودن. مجازاً تندرستی. سلامت:
صحت این حس ز معموری تن
صحت آن حس ز تخریب بدن.
مولوی.
دور از خوشی و معموری دور شد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 140). و رجوع به معمور شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَْم ما)
منسوب به معما. رجوع به معما شود، آنگه معما گوید. آنکه معما طرح کند: جانی همدانی... معمایی است و طبع خوبی هم دارد. (ترجمه مجمعالخواص ص 273)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
به شک شونده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مشکوک و در گمان و شک. (ناظم الاطباء) ، جنگجو و ستیزه جو و منازعه و مخاصمه کننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تماری شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
منسوب به مسمار. میخی. میخی شکل. شبیه به مسمار. (ناظم الاطباء).
- خط مسماری، خط میخی. رجوع به خط میخی و میخی شود.
، فلکی. (بحر الجواهر) ، خرابی. ویرانی، پایمال کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
در تازی نیامده پردکی کرتکی منسوب به معما (معمی)، کسی که معما (معمی) گوید: (جانی همدانی... معمایی است و طبع خوبی دارد) (ترجمه مجمع الخواص 273)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معمار
تصویر معمار
آبادگر، والادگر، مهراز
فرهنگ واژه فارسی سره
رازآلود، رمزآمیز، مرموز، چیستانی، لاینحل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کیفی، استاندارد
دیکشنری اردو به فارسی