جدول جو
جدول جو

معنی معقول - جستجوی لغت در جدول جو

معقول
پسندیدۀ عقل، در فلسفه آنچه به وسیلۀ عقل درک شود
تصویری از معقول
تصویر معقول
فرهنگ فارسی عمید
معقول
خردمند گشتن و ردیافتن، دانستن، پسندیده عقل
تصویری از معقول
تصویر معقول
فرهنگ لغت هوشیار
معقول
((مَ))
پسندیده عقل، آنچه با عقل پذیرفتنی باشد
تصویری از معقول
تصویر معقول
فرهنگ فارسی معین
معقول
بخردانه
تصویری از معقول
تصویر معقول
فرهنگ واژه فارسی سره
معقول
پسندیده، روا، شایست، مناسب، موجه، عقلایی، منطقی، دانسته، دریافته، سربه زیر، فرهیخته، مودب
متضاد: نامعقول
فرهنگ واژه مترادف متضاد
معقول
معقولٌ
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به عربی
معقول
Sensible
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به انگلیسی
معقول
sensé
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به فرانسوی
معقول
sensato
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
معقول
sensato
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به پرتغالی
معقول
vernünftig
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به آلمانی
معقول
rozsądny
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به لهستانی
معقول
разумный
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به روسی
معقول
розумний
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به اوکراینی
معقول
مقرون به صرفه، معقول
دیکشنری اردو به فارسی
معقول
যুক্তিযুক্ত
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به بنگالی
معقول
معقول
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به اردو
معقول
ฉลาด
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به تایلندی
معقول
busara
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به سواحیلی
معقول
賢明な
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به ژاپنی
معقول
明智的
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به چینی
معقول
סָבִיר
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به عبری
معقول
verstandig
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به هلندی
معقول
makul
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
معقول
masuk akal
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
معقول
समझदार
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به هندی
معقول
sensato
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
معقول
현명한
تصویری از معقول
تصویر معقول
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معزول
تصویر معزول
بیکار، ازکار برکنار شده، گوشه نشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منقول
تصویر منقول
نقل شده، جا به جا شدنی، روایت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معقود
تصویر معقود
گره کرده، بند کرده، بسته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصقول
تصویر مصقول
صیقل زده، جلا داده شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
معقولیت و شایستگی و لیاقت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از معقوله
تصویر معقوله
معقوله در فارسی مونث معقول: خردیک مونث معقول، جمع معقولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معقولی
تصویر معقولی
در تازی نیامده با ادبی مودب بودن، شایستگی
فرهنگ لغت هوشیار