جدول جو
جدول جو

معنی معطوط - جستجوی لغت در جدول جو

معطوط
(مَ)
مغلوب در کردار و گفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مغلوب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معطوف
تصویر معطوف
مورد نظر و توجه واقع شده
در دستور زبان کلمه ای که به کلمۀ ماقبل خود عطف شود
پیچانده شده، خمیده، مایل گشته
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
کم کرده شده. (منتهی الارب) ، رجل محطوطالقدر، مرد پست قدر و فرومایه و در پست ترین رتبه واقع شده، الیه محطوط، سرین پست، جاریه محطوطالمتنین، دختر پست شکم که پشت وی دراز و هموار باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خطی. کتاب خطی. مخطوطات، کتب خطی، مقابل چاپی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، خط کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شیارشده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). حفرکرده شده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سعر مقطوط، نرخ گران. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَوْ وَ)
داغ کردن گاه بر گردن شتر. (منتهی الارب). جای داغ بر گردن شتر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شتری که بر گردن او داغ باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
پوست در دباغ نهاده و نرم نموده جهت دباغت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پوست گنده و تباه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
پیچانیده شده. (غیاث) (آنندراج). پیچیده شده. (ناظم الاطباء) : سزاوارتر چیزی که زبان گوینده بدان مشعوف باشد و عنان جوینده بدان معطوف حمد و ثنای باری جلت قدرته... (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 6).
- معطوف کردن، عطف عنان کردن و باز گردانیدن عنان. (ناظم الاطباء).
، دوتاشده، خمیده و کج شده، مایل گشته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و همت مبارک بر حسن تدبیر آن مصروف و معطوف و از جمیع شهوات نفسانی... محترز و مجتنب بوده. (تاریخ قم ص 4) ، بازگردانیده. (ناظم الاطباء). برگشته. بازگردانیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، پیوسته و متصل و وصل کرده شده. (ناظم الاطباء).
- معطوف کردن، پیوسته کردن و متصل نمودن. (ناظم الاطباء).
، سخنی که بر سخن دیگر بازگردانند. (ناظم الاطباء). در اصطلاح علمای نحو آنچه بوسیلۀ عطف، تابع ما قبل خود گردد. (از اقرب الموارد). و رجوع به عطف شود.
- معطوف علیه، آن سخنی که به روی سخن دیگر باز می گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مغلوب شده در نبرد تحمل بر تشنگی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ترس ملطوط، سپر واژگون. (ناظم الاطباء). سپر بر روی افتاده و واژگون. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ثوب معبوط، جامۀ نودریده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دریده شده. (از ذیل اقرب الموارد) ، لحم معبوط، گوشتی که جانور درنده در آن دندان نزده و علتی بدان نرسیده باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
طائری است که آن را عطیطوی نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از معطوف
تصویر معطوف
پیچانیده شده، دو تا شده، کلمه ای که به کلمه ما قبل خود عطف شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معطوف
تصویر معطوف
((مَ))
پیچیده شده، مایل شده، مورد توجه و نظر واقع شده
فرهنگ فارسی معین
مورد نظر، موردتوجه، متمایل، متوجه، عطف شده، برگشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد