جدول جو
جدول جو

معنی معضوب - جستجوی لغت در جدول جو

معضوب(مَ)
افگار. (مهذب الاسماء). سست. (منتهی الارب) (آنندراج). سست و ضعیف. (ناظم الاطباء). ضعیف. (اقرب الموارد) ، برجای مانده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زمین گیر و بی حرکت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معیوب
تصویر معیوب
عیب دار، ناقص، نادرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغضوب
تصویر مغضوب
ویژگی کسی یا چیزی که موردخشم قرارگرفته
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
رنگ کرده شده و خضاب کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) :
هر که آن پنجۀ مخضوب تو بیند گوید
گر به این دست کسی کشته شود نادر نیست.
سعدی.
و رجوع به مخضّب و خضیب شود
لغت نامه دهخدا
(مَعْ)
عیب ناک. (آنندراج). دارای عیب. معیب. (از اقرب الموارد). عیب ناک و عیب دار. (ناظم الاطباء). آهومند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
معیوب نیستی تو ولیکن ما
بر تو نهیم عیب ز رعنایی.
ناصرخسرو.
که بی اشباع سخن در تقریر آن معیوب نماید. (کلیله و دمنه). این قطعه ای که تو برخواندی بس غث ورث و معیوب... بود. (مقامات حمیدی).
ور خدا خواهد که پوشد عیب کس
کم زند در عیب معیوبان نفس.
مولوی.
، داغ دار و بدصورت و زشت، ننگ دار و بی آبرو و رسوا و بدنام و کیاده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
عیبناک، عیب دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغضوب
تصویر مغضوب
خشم گرفته، آنکه دیگری بر او خشمناک شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخضوب
تصویر مخضوب
خزاب کرده، رنگ کرده
فرهنگ لغت هوشیار
سخت گرسنه، شمشیر تاز (تاز لطیف)، نیک اندام: مرد، سر بند بسته عصابه بسته. سربند بسته، عصب آنست که لام مفاعلتن را ساکن گردانند و مفاعیلن بجای آن بنهند و مفاعیلن چون از مفاعلتن منشعب باشد آنرا معصوب خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
((مَ))
عیب دار، ناقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغضوب
تصویر مغضوب
((مَ))
مورد خشم قرار گرفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
آکمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
معيبٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
Defective
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
défectueux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
欠陥のある
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
kasoro
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
ত্রুটিপূর্ণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
มีข้อบกพร่อง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
معیوب
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
פגום
دیکشنری فارسی به عبری
معیوب، از کار افتاده است
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
有缺陷的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
दोषपूर्ण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
결함이 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
hatalı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
cacat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
difettoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
defectief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
дефектний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
дефектный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
wadliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
defekt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
defeituoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
defectuoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی