حضرت معصومه، لقب فاطمه دختر حضرت موسی بن جعفر (ع) است و مزار او در قم زیارتگاه شیعیان است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به فاطمه دختر موسی بن جعفر شود
حضرت معصومه، لقب فاطمه دختر حضرت موسی بن جعفر (ع) است و مزار او در قم زیارتگاه شیعیان است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به فاطمه دختر موسی بن جعفر شود
نگاه داشته شده. (غیاث) (آنندراج) : از بد روزگار معصوم است به بر شهریار محترم است. مسعودسعد. عرصۀ مملکت از غیر حدثان و فتن آخر زمان معصوم و محروس به محمد و عترته. (المعجم چ دانشگاه ص 22). - معصوم المال، آنکه مال او را نتوان برد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - معصوم شدن، در امان بودن. امان یافتن: معصوم کی شوند ز طوفان لفظ من کز نوح عصمت الا فرزند و زن نیند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 176). ، بازمانده شده ازگناه. (غیاث) (آنندراج). بی گناه و نگاه داشته شده از گناه. (ناظم الاطباء). بری از گناه. بی گناه. پاک. ج، معصومین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آدمی معصوم نتواند بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382). هیچکس از معصیت معصوم نیست. (کیمیای سعادت). آن کس کو نیست خویشتن بین معصوم خدای بین شمارش. خاقانی. گفتی... حورحسنا در صحبت رستم می آید رخش رخشان در جنیبت... یا زکریای متبتل است که با مریم معصوم می خرامد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 92). ظاهرش گم گشت در دریا ولیک ذات او معصوم و پابرجاست نیک. مولوی. از آن شاهد که در اندیشۀ ماست ندانم زاهدی در شهر معصوم. سعدی. نشاید روی ازتربیت ناصحان بگردانیدن... و در طلب عالم معصوم از فواید علم محروم ماندن. (گلستان). هرگز دیده ای دست دغایی بر کتف بسته یا... پردۀ معصومی دریده... الا بعلت درویشی. (گلستان). - چهارده معصوم، نبی اکرم و فاطمه و دوازده امام شیعۀ اثنا عشریه علیهم السلام. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به چهارده معصوم شود. - طفل معصوم، بچه و کودک زیرا هنوز گناهی از وی سر نزده. (ناظم الاطباء)
نگاه داشته شده. (غیاث) (آنندراج) : از بد روزگار معصوم است به بر شهریار محترم است. مسعودسعد. عرصۀ مملکت از غیر حدثان و فتن آخر زمان معصوم و محروس به محمد و عترته. (المعجم چ دانشگاه ص 22). - معصوم المال، آنکه مال او را نتوان برد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - معصوم شدن، در امان بودن. امان یافتن: معصوم کی شوند ز طوفان لفظ من کز نوح عصمت الا فرزند و زن نیند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 176). ، بازمانده شده ازگناه. (غیاث) (آنندراج). بی گناه و نگاه داشته شده از گناه. (ناظم الاطباء). بری از گناه. بی گناه. پاک. ج، معصومین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آدمی معصوم نتواند بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382). هیچکس از معصیت معصوم نیست. (کیمیای سعادت). آن کس کو نیست خویشتن بین معصوم خدای بین شمارش. خاقانی. گفتی... حورحسنا در صحبت رستم می آید رخش رخشان در جنیبت... یا زکریای متبتل است که با مریم معصوم می خرامد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 92). ظاهرش گم گشت در دریا ولیک ذات او معصوم و پابرجاست نیک. مولوی. از آن شاهد که در اندیشۀ ماست ندانم زاهدی در شهر معصوم. سعدی. نشاید روی ازتربیت ناصحان بگردانیدن... و در طلب عالم معصوم از فواید علم محروم ماندن. (گلستان). هرگز دیده ای دست دغایی بر کتف بسته یا... پردۀ معصومی دریده... الا بعلت درویشی. (گلستان). - چهارده معصوم، نبی اکرم و فاطمه و دوازده امام شیعۀ اثنا عشریه علیهم السلام. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به چهارده معصوم شود. - طفل معصوم، بچه و کودک زیرا هنوز گناهی از وی سر نزده. (ناظم الاطباء)
رحم معقومه، رحم بسته که قبول نکند آبستنی. (منتهی الارب). زهدان بسته و نازا که قبول آبستنی نکند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عقیمه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به عقیمه شود
رحم معقومه، رحم بسته که قبول نکند آبستنی. (منتهی الارب). زهدان بسته و نازا که قبول آبستنی نکند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عقیمه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به عقیمه شود
ابوعبدالله محمد بن احمد از شاگردان معروف ابن سیناست. ابوعلی رساله العشق خود را به اسم این شاگرد و به خواهش او نوشت. وفات او را بعضی در ری دانسته و گفته اند به حکم سلطان محمود کشته شد و این واقعه در صورت صحت می بایست مقارن فتح ری به دست محمود و قتل عام حکما و ائمۀ معتزله در آن شهر رخ داده باشد یعنی سال 420 هجری قمریو در این صورت او مدتی پیش از فوت ابوعلی (428 هجری قمری) درگذشته است. از تألیفات مهم او یکی ’کتاب المفارقات و اعداد العقول و الافلاک و ترتیب المبدعات’ یا ’رساله فی اثبات المفارقات’ است که در قرن پنجم و ششم شهرت و اهمیت بسیار داشت. و نیز رد اعتراضات ابوریجان را بر جوابهای ابوعلی به وی نسبت داده اند. (تاریخ ادبیات صفا چ 2 ج 1 ص 321). و رجوع به تتمۀ صوان الحکمه ص 95 و نامۀ دانشوران ج 2 ص 570 و تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تألیف دکتر صفا صص 291-292 شود
ابوعبدالله محمد بن احمد از شاگردان معروف ابن سیناست. ابوعلی رساله العشق خود را به اسم این شاگرد و به خواهش او نوشت. وفات او را بعضی در ری دانسته و گفته اند به حکم سلطان محمود کشته شد و این واقعه در صورت صحت می بایست مقارن فتح ری به دست محمود و قتل عام حکما و ائمۀ معتزله در آن شهر رخ داده باشد یعنی سال 420 هجری قمریو در این صورت او مدتی پیش از فوت ابوعلی (428 هجری قمری) درگذشته است. از تألیفات مهم او یکی ’کتاب المفارقات و اعداد العقول و الافلاک و ترتیب المبدعات’ یا ’رساله فی اثبات المفارقات’ است که در قرن پنجم و ششم شهرت و اهمیت بسیار داشت. و نیز رد اعتراضات ابوریجان را بر جوابهای ابوعلی به وی نسبت داده اند. (تاریخ ادبیات صفا چ 2 ج 1 ص 321). و رجوع به تتمۀ صوان الحکمه ص 95 و نامۀ دانشوران ج 2 ص 570 و تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تألیف دکتر صفا صص 291-292 شود
چیزی به سال فرادادن. (تاج المصادر بیهقی). سالیانه کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). معاملۀ سالیانه و در حدیث است، و نهی عن المعاومه. (از اقرب الموارد). معاملۀ سالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، آن خرمابن که سالی بار آرد وسالی نیارد. (تاج المصادر بیهقی). سال بر شدن خرمابن و جز آن. (منتهی الارب). یک سال بار دادن خرمابن و یک سال ندادن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به یک سال مزدور گرفتن کسی را مانند مشاهره که به یک ماه اجیر کردن است. (از اقرب الموارد)
چیزی به سال فرادادن. (تاج المصادر بیهقی). سالیانه کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). معاملۀ سالیانه و در حدیث است، و نهی عن المعاومه. (از اقرب الموارد). معاملۀ سالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، آن خرمابن که سالی بار آرد وسالی نیارد. (تاج المصادر بیهقی). سال بر شدن خرمابن و جز آن. (منتهی الارب). یک سال بار دادن خرمابن و یک سال ندادن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به یک سال مزدور گرفتن کسی را مانند مشاهره که به یک ماه اجیر کردن است. (از اقرب الموارد)
مخصوصه در فارسی مونث مخصوص ویژه مونث مخصوص جمع مخصوصات، موضوع یالفظی کلی بود یالفظی جزوی. مثال موضوع جزوی آنکه گویی: زید دبیر است یا زید دبیر نیست واین را مخصوصه خوانند. یا ادویه مخصوصه. داروهایی که خاص یک مرض باشند ادویه ای که بالاخص برای درمان یک مرض یا یک عارضه بخصوص بکار برده شوند مانند تجویز اوابائین در نارساییهای قلب ادویه خاصه
مخصوصه در فارسی مونث مخصوص ویژه مونث مخصوص جمع مخصوصات، موضوع یالفظی کلی بود یالفظی جزوی. مثال موضوع جزوی آنکه گویی: زید دبیر است یا زید دبیر نیست واین را مخصوصه خوانند. یا ادویه مخصوصه. داروهایی که خاص یک مرض باشند ادویه ای که بالاخص برای درمان یک مرض یا یک عارضه بخصوص بکار برده شوند مانند تجویز اوابائین در نارساییهای قلب ادویه خاصه
متصوفه در فارسی مونث متصوف: سوفی درویش گروه متصوفان. توضیح 1 طالبان حق دو طایفه اند: متصوفه و ملامیه. متصوفه جماعتی اند که از بعضی صفات نفوس خلاصی یافته اند و ببعضی از احوال و اوصاف صوفیان متصف گشته اند و متطلع نهایات احوال ایشان شده اند ولیکن هنوز به اذیال بقایای صفات نفوس متشبث مانده باشند و بدان سبب از اصول غایات و نهایات اهل قرب و صوفیه متخلف گشته اند: و خلقی از متصوفه همیشه آنجا مجاور باشند. توضیح 2 لفظ متوصفه بجای جمع متصوف است مانند صوفیه بجای جمع صوفی و جمع صحیح هر دو بواو و نون است و گاهی صوفیون در کتب نوشته میشود اما شایع نیست و نادرتر از آن متصوفون است و شایع همان صوفیه و متصوفه است و هر دو صفت موصوف محذوفند که جماعت و فرقه و سلسله باشند
متصوفه در فارسی مونث متصوف: سوفی درویش گروه متصوفان. توضیح 1 طالبان حق دو طایفه اند: متصوفه و ملامیه. متصوفه جماعتی اند که از بعضی صفات نفوس خلاصی یافته اند و ببعضی از احوال و اوصاف صوفیان متصف گشته اند و متطلع نهایات احوال ایشان شده اند ولیکن هنوز به اذیال بقایای صفات نفوس متشبث مانده باشند و بدان سبب از اصول غایات و نهایات اهل قرب و صوفیه متخلف گشته اند: و خلقی از متصوفه همیشه آنجا مجاور باشند. توضیح 2 لفظ متوصفه بجای جمع متصوف است مانند صوفیه بجای جمع صوفی و جمع صحیح هر دو بواو و نون است و گاهی صوفیون در کتب نوشته میشود اما شایع نیست و نادرتر از آن متصوفون است و شایع همان صوفیه و متصوفه است و هر دو صفت موصوف محذوفند که جماعت و فرقه و سلسله باشند