- معصومه (دخترانه)
- مؤنث معصوم، بی گناه و پاک
معنی معصومه - جستجوی لغت در جدول جو
- معصومه
- معصومه در فارسی مونث معصوم: نامویه، نامی تازی برای زنان مونث معصوم، نامی است از نامهای زنان
- معصومه
- زن معصوم، بازداشته شده از گناه، آنکه در عمر خود گناه نکرده باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
معلومه در فارسی مونث معلوم بنگرید به معلوم مونث معلوم، جمع معلومات
در تازی نیامده بیگناهی بی آلایشی معصوم بودن
بیگناه
بازداشته شده از گناه، کسی که در عمر خود گناه نکرده باشد
کسی که در مدت عمر خود گناه نکرده باشد
جایگزینی
زنده یاد، شادروان
نشان
معصوم بودن، کودکی، بی گناهی
متصوفان، گروه صوفیان، اهل تصوف
زن موردعلاقۀ یک مرد، زن دارای رابطۀ نامشروع، معشوق
دو چیز را با هم عوض کردن، چیزی گرفتن و عوض آن را دادن
متصوفه در فارسی مونث متصوف: سوفی درویش گروه متصوفان. توضیح 1 طالبان حق دو طایفه اند: متصوفه و ملامیه. متصوفه جماعتی اند که از بعضی صفات نفوس خلاصی یافته اند و ببعضی از احوال و اوصاف صوفیان متصف گشته اند و متطلع نهایات احوال ایشان شده اند ولیکن هنوز به اذیال بقایای صفات نفوس متشبث مانده باشند و بدان سبب از اصول غایات و نهایات اهل قرب و صوفیه متخلف گشته اند: و خلقی از متصوفه همیشه آنجا مجاور باشند. توضیح 2 لفظ متوصفه بجای جمع متصوف است مانند صوفیه بجای جمع صوفی و جمع صحیح هر دو بواو و نون است و گاهی صوفیون در کتب نوشته میشود اما شایع نیست و نادرتر از آن متصوفون است و شایع همان صوفیه و متصوفه است و هر دو صفت موصوف محذوفند که جماعت و فرقه و سلسله باشند
متصوره در فارسی مونث متصور گمان شده انگاشته متصوره در فارسی مونث متصور گمان برنده انگارنده مونث متصور جمع متصورات. مونث متصور جمع متصورات
مونث مجزوم جمع مجزومات
مونث محتوم جمع محتومات
مخصوصه در فارسی مونث مخصوص ویژه مونث مخصوص جمع مخصوصات، موضوع یالفظی کلی بود یالفظی جزوی. مثال موضوع جزوی آنکه گویی: زید دبیر است یا زید دبیر نیست واین را مخصوصه خوانند. یا ادویه مخصوصه. داروهایی که خاص یک مرض باشند ادویه ای که بالاخص برای درمان یک مرض یا یک عارضه بخصوص بکار برده شوند مانند تجویز اوابائین در نارساییهای قلب ادویه خاصه
مختومه در فارسی مونث مختوم بنگرید به مختوم مونث مختوم
مونث محکوم
محصوله در فارسی مونث محصول: میوک آیش فرآورده مونث محصول جمع محصولات
محصوره در فارسی مونث محصور: بن بست دیوار بست مونث محصور جمع محصورات
مونث محصود
مونث محروم
مونث موصوص جمع مرصوصات
مرصوده در فارسی مونث مرصود: زیگیده، ماننیده، نخیزیده (کمین گزیده) مونث مرصود: ستارگان مرصوده جمع مرصودات
مرحومه در فارسی مونث مرحوم: آمرزیده نیکیاد درگذشته مونث مرحوم امت مرحومه (مسلمانان) جمع مرحومات
مونث مرجوم جمع مرجومات
مداومت در فارسی پتاییدن برزیدن، پی گیری دنباله دادن 3 پایداری پا بر جایی
مونث مذموم بنگرید به مذموم مونث مذموم
مونث مرقوم جمع مرقومات، نامه مراسله رقیمه جمع مرقومات