عذرخواهی و پوزش. (ناظم الاطباء) : سخط چون از علتی زاید، استرضا و معذرت آن را بردارد. (کلیله و دمنه). از حضرت سلطان در قبول معذرت و احماد طاعت او مثال فرستادند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 343). گر به جنت خطاب قهر کنند انبیا را چه جای معذرت است. سعدی. - معذرت خواستن، عذر خواستن. پوزش خواستن. پوزش طلبیدن. - معذرت خواه، آنکه پوزش می خواهد و عذرخواهی از دیگری می کند. (ناظم الاطباء). - معذرت خواهی، عذرخواهی و پوزش. (ناظم الاطباء). - معذرت طلبیدن، معذرت خواستن. عذر خواستن. پوزش خواستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - معذرت کردن، معذرت خواستن. عذر خواستن. پوزش خواستن: وی هریکی را گرم پرسیدی و معذرت کردی تا از وی برگذشتندی. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 33)
عذرخواهی و پوزش. (ناظم الاطباء) : سخط چون از علتی زاید، استرضا و معذرت آن را بردارد. (کلیله و دمنه). از حضرت سلطان در قبول معذرت و احماد طاعت او مثال فرستادند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 343). گر به جنت خطاب قهر کنند انبیا را چه جای معذرت است. سعدی. - معذرت خواستن، عذر خواستن. پوزش خواستن. پوزش طلبیدن. - معذرت خواه، آنکه پوزش می خواهد و عذرخواهی از دیگری می کند. (ناظم الاطباء). - معذرت خواهی، عذرخواهی و پوزش. (ناظم الاطباء). - معذرت طلبیدن، معذرت خواستن. عذر خواستن. پوزش خواستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - معذرت کردن، معذرت خواستن. عذر خواستن. پوزش خواستن: وی هریکی را گرم پرسیدی و معذرت کردی تا از وی برگذشتندی. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 33)
عیب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). زشتی. بدی. اذیت. رنج. آزار. گزند. آسیب. زیان: و اگر در کاری خوض کند که عاقبت وخیم و خاتمت مکروه دارد و شر و مضرت و فساد و معرت آن به ملک او بازگردد... از وخامت آن او را بیاگاهانم. (کلیله و دمنه). و اقلیم عالم را از معرت و مشقت مفسدان و متعدیان خالی و بی غبار کرد. (سندبادنامه، ص 341). الحمدﷲ که این مدبر شوم...به خطۀ ممات نقل کرد و ضرر اقدام و معرت اقتحام اوبریده شد. (سندبادنامه ص 328). التماس کرد که چند روزی به مهم او پردازد و مضرت و معرت آن دو کافرنعمت غدار را کفایت کند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 128). ابوالفضل حاجب را که از مشاهیر جماهیر حضرت او بودند فرستاد تا دفع مضرت و کفایت معرت آن لشکر بکند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 229). نفرت همه ازعوادی مضرت و غوائل معرت قابوس نقصان نمی پذیرفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 373). هرکس ایل و مطیعایشان شد از سطوت و معرت بأس ایشان ایمن و فارغ گشت. (جهانگشای جوینی). و شکوه دولت روزافزونش شبیخون خوف و هراس از معرت و سطوت بأس او بر سر... دل دشمنان و معاندان او می برد. (جهانگشای جوینی). از معرت او بجست و... (جهانگشای جوینی). تا اگر گمانی که برد حقیقت شود از معرت و غایلۀ آن ایمن تواند بود. (جهانگشای جوینی). به صلاح ملک او نزدیکتر باشد و از معرت فساد و غایلت عناد دورتر ماند. (جهانگشای جوینی)
عیب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). زشتی. بدی. اذیت. رنج. آزار. گزند. آسیب. زیان: و اگر در کاری خوض کند که عاقبت وخیم و خاتمت مکروه دارد و شر و مضرت و فساد و معرت آن به ملک او بازگردد... از وخامت آن او را بیاگاهانم. (کلیله و دمنه). و اقلیم عالم را از معرت و مشقت مفسدان و متعدیان خالی و بی غبار کرد. (سندبادنامه، ص 341). الحمدﷲ که این مدبر شوم...به خطۀ ممات نقل کرد و ضرر اقدام و معرت اقتحام اوبریده شد. (سندبادنامه ص 328). التماس کرد که چند روزی به مهم او پردازد و مضرت و معرت آن دو کافرنعمت غدار را کفایت کند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 128). ابوالفضل حاجب را که از مشاهیر جماهیر حضرت او بودند فرستاد تا دفع مضرت و کفایت معرت آن لشکر بکند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 229). نفرت همه ازعوادی مضرت و غوائل معرت قابوس نقصان نمی پذیرفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 373). هرکس ایل و مطیعایشان شد از سطوت و معرت بأس ایشان ایمن و فارغ گشت. (جهانگشای جوینی). و شکوه دولت روزافزونش شبیخون خوف و هراس از معرت و سطوت بأس او بر سر... دل دشمنان و معاندان او می برد. (جهانگشای جوینی). از معرت او بجست و... (جهانگشای جوینی). تا اگر گمانی که برد حقیقت شود از معرت و غایلۀ آن ایمن تواند بود. (جهانگشای جوینی). به صلاح ملک او نزدیکتر باشد و از معرت فساد و غایلت عناد دورتر ماند. (جهانگشای جوینی)
آنکه دارای عذر باشد خواه محق بود و خواه غیرمحق و قوله تعالی و جاء المعذرون من الاعراب، یعنی معتذرون و کسانی که دارای عذر بودند و یا آنکه در عذر غیرمحق بودند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آنکه عذر ناراست آرد. (از اقرب الموارد)
آنکه دارای عذر باشد خواه محق بود و خواه غیرمحق و قوله تعالی و جاء المعذرون من الاعراب، یعنی معتذرون و کسانی که دارای عذر بودند و یا آنکه در عذر غیرمحق بودند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آنکه عذر ناراست آرد. (از اقرب الموارد)
بهانه نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). عذر خواستن. پوزش خواستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوماً اﷲ مهلکهم او معذبهم عذاباً شدیداً قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون. (قرآن 164/7). فیومئذ لاینفع الذین ظلموا معذرتهم و لاهم یستعتبون. (قرآن 57/30). یوم لاینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنه و لهم سوءالدار. (قرآن 52/40) ، معذور داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). گناه و ملامت را از کسی برداشتن و او را معذور داشتن. (از اقرب الموارد) ، ختنه کردن کودک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
بهانه نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). عذر خواستن. پوزش خواستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوماً اﷲ مهلکهم او معذبهم عذاباً شدیداً قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون. (قرآن 164/7). فیومئذ لاینفع الذین ظلموا معذرتهم و لاهم یستعتبون. (قرآن 57/30). یوم لاینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنه و لهم سوءالدار. (قرآن 52/40) ، معذور داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). گناه و ملامت را از کسی برداشتن و او را معذور داشتن. (از اقرب الموارد) ، ختنه کردن کودک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)