جدول جو
جدول جو

معنی معدولیه - جستجوی لغت در جدول جو

معدولیه
(مَ لی یَ)
این کلمه در اساس الاقتباس بجای معدوله آمده است. آقای مدرس رضوی آرد: در بیشتر کتب منطق معدوله بی ’یاء’ نسبت ذکر شده و اصطلاح مشهور نزد متأخرین از منطقیین هم صورت اخیر یعنی معدوله است. و ابوعلی سینا در کتاب منطق و ابوالبرکات بغدادی در کتاب معتبر همه جااین کلمه را معدولیه آورده اند و خواجه در این کتاب از آن دو بزرگ، پیروی کرده است. (اساس الاقتباس حاشیۀ ص 100). و رجوع به اساس الاقتباس و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معمودیه
تصویر معمودیه
در مسیحیت، غسل دادن کودک در آب با مراسم مخصوص
فرهنگ فارسی عمید
(عَ دَ لی یَ)
کشتی منسوب به عدولی یا به عدول یا به سوی گروهی که وارد هجر بودند. ج، عدولی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ / لِ)
عدول کرده شده. بازگردیده. (ناظم الاطباء). معدوله، در نزد شعرا حرف عطل، و عطل آن است که در وزن درنیاید چنانکه واو خور و خورد و هاء چه و که و سه. (از کشاف اصطلاحات الفنون). حروفی که آن را حروف مسروقه نیز گویند، مانند واو خواجه و خوار و غیره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- واو معدوله، واوی است که در کتابت آرند و نخوانند، چون واو خواندن و خواب و خوان و خود و خور و خوش. پیش از واو معدوله حرف ’خ’ و بعد از واو معدوله همیشه یکی از نه حرف، الف، دال، راء، زاء، سین، شین، نون، هاء، یاء آید. و از آن این واو را معدوله خوانند که گوینده از آن عدول کند و حرف پس از آن را به زبان آرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). واوی است که در این زمان عموماً نوشته می شود ولی خوانده نمی شود مانند: خود، خواب، خواهش، خواهر. ولی در زمان قدیم آن را تلفظمی کردند و حرفی مخصوص داشته و با کیفیت خاصی گفته می شده است و چون در هنگام تلفظ از ضمه به فتحه عدول می کردند آن را واو معدوله نامیده اند و هنوز هم در بعضی از ولایات ایران تلفظ آن باقی است. (دستور زبان فارسی تألیف قریب و بهار و... ص 12).
، (اصطلاح منطق) قضیۀ حملیه ای که موضوع یا محمول یا هر دو عدمی باشد و آن را مغیره و غیرمحصله نیز نامند و مراد از عدمی آن است که سلب جزئی از مفهوم آن باشد، اگر موضوع آن عدمی باشد آن را معدوله الموضوع نامند مانند: اللاحی جماد و اگر محمول آن عدمی باشد معدوله المحمول گویند مانند الجماد لاعالم و اگر هردو طرف عدمی باشد آن را معدوله الطرفین نامند ماننداللاحی لاعالم. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1017). قضییۀ معدوله آن است که ادات سلب آن سوای لیس باشد یعنی مثلاً لا و ما و غیر و لم و لن باشد و اگر ادات سلب لیس باشد آن قضیۀ سالبه است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- قضیۀ معدوله، عبارت از قضیۀ حملیه ای است که جزوی از او لفظ معدول باشد و آنچه از او هیچ لفظ معدوله نبود محصله یا بسیطه خوانند و عدول به این است که حرف سلب از معنای سلبی خود عدول کرده باشد مثال ’نامتناهی معقول است’ و ’حوادث نامتناهی است’ و ’نامتناهی نامتوهم است’ و اگر حرف سلب معدول جزء موضوع بود معدوله الموضوع خوانند و اگر جزء محمول بود معدوله المحمول گویند و اگر جزء هر دو باشد معدوله الطرفین گویند. (فرهنگ علوم عقلی تألیف جعفر سجادی). معدولیه. (اساس الاقتباس ص 100). و رجوع به معدولیه شود.
- معدولهالطرفین، قضیۀ حملیه ای است که حرف سلب در آن از معنی خود عدول کرده باشد هم در موضوع و هم در محمول. (فرهنگ علوم عقلی تألیف جعفر سجادی).
- معدولهالمحمول، قضیه ای که حرف سلب در آن جزء محمول باشد. (فرهنگ علوم عقلی تألیف جعفر سجادی).
- معدولهالموضوع، عبارت از قضیه ای است که حرف سلب در آن جزء موضوع شده باشد. (فرهنگ علوم عقلی تألیف جعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
معدوله. رجوع به معدوله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از معلولین
تصویر معلولین
جمع معلول، انگیختگان بیماران از کار افتادگان: در فارسی
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده بخردانگی، با ادبی مدرک بعقل بودن، مودب بودن فرهیختگی
فرهنگ لغت هوشیار
معمودیه در فارسی: سریانی تازی گشته شستاب آبی که برابر آیین ترسایان کودک را در آن فرو می برند. چشمه معمودیه. آبی که مسیحیان کودکان خود را طی مراسمی در آن فرو برده غسل دهند معمودانی ما العماد (در فارسی گاه - مخصوصا بهنگام ضرورت - بتخفیف یاء آید: (چون صبح صادق بردمد میر مرا او میدهد جامی به دستش برنهد چون چشمه معمودیه) (منوچهری. د. چا. 93: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معزول، هیالیدگان بر کناران جمع معزول در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معدوله
تصویر معدوله
بازگردیده و عدول کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معقولیت
تصویر معقولیت
((مَ یَّ))
مدرک به عقل بودن، مؤدب بودن، فرهیختگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معقولیت
تصویر معقولیت
Plausibility, Reasonableness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معمولیت
تصویر معمولیت
Typicality
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معلولیت
تصویر معلولیت
Handicap
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معلولیت
تصویر معلولیت
discapacidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از معمولیت
تصویر معمولیت
tipicidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از معقولیت
تصویر معقولیت
aannemelijkheid, redelijkheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از معقولیت
تصویر معقولیت
правдоподобие , разумность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معلولیت
تصویر معلولیت
handicap
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از معمولیت
تصویر معمولیت
typiciteit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از معقولیت
تصویر معقولیت
правдоподібність , доцільність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از معلولیت
تصویر معلولیت
інвалідність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از معمولیت
تصویر معمولیت
типовість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از معمولیت
تصویر معمولیت
Typizität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معلولیت
تصویر معلولیت
инвалидность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معمولیت
تصویر معمولیت
типичность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معقولیت
تصویر معقولیت
prawdopodobieństwo, racjonalność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معلولیت
تصویر معلولیت
niepełnosprawność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معمولیت
تصویر معمولیت
typowość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معقولیت
تصویر معقولیت
Plausibilität, Vernunftmäßigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معلولیت
تصویر معلولیت
Handicap
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معقولیت
تصویر معقولیت
plausibilidade, razoabilidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معلولیت
تصویر معلولیت
deficiência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معمولیت
تصویر معمولیت
tipicidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معقولیت
تصویر معقولیت
plausibilidad, razonabilidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی