- معتوه
- کم عقل، سبک عقل، سرگردان
معنی معتوه - جستجوی لغت در جدول جو
- معتوه
- دلشده، بی خرد، بیهوش دل شده بی خرد سبک عقل
- معتوه ((مَ تُ))
- دل شده، سبک عقل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گرینده
آزاد شده
مونث معتل: حروف معتله، جمع معتلات
بی خرد شدن بی خرد شدن سبک عقل گردیدن: معتوه شد از جستن معشوق سنایی خود در دو جهان سوخته بی عتهی کو ک (سنائی)