جدول جو
جدول جو

معنی معترف - جستجوی لغت در جدول جو

معترف
اعتراف کننده، اقرار کننده
تصویری از معترف
تصویر معترف
فرهنگ فارسی عمید
معترف
آنکه اعتراف می کند
تصویری از معترف
تصویر معترف
فرهنگ لغت هوشیار
معترف
((مُ تَ رِ))
اقرارکننده، اعتراف کننده
تصویری از معترف
تصویر معترف
فرهنگ فارسی معین
معترف
خستو
تصویری از معترف
تصویر معترف
فرهنگ واژه فارسی سره
معترف
کشیش، شناخته شده است
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معتکف
تصویر معتکف
کسی که برای عبادت در مسجد یا گوشۀ دیگر اقامت کند، گوشه نشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معترک
تصویر معترک
رزمگاه، میدان جنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محترف
تصویر محترف
صاحب حرفه، پیشه ور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعرف
تصویر متعرف
جوینده و خواهندۀ چیزی برای شناختن آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معارف
تصویر معارف
علوم، دانش ها، اشخاص معروف، اهل علم و فضل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معترض
تصویر معترض
کسی که به دیگری ایراد بگیرد و اعتراض کند، اعتراض کننده، در علم حقوق واخواه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محترف
تصویر محترف
پیشه ور پیشه گیرنده خداوند حرفه پیشه ور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتکف
تصویر معتکف
گوشه نشین، گوشه گیر، خلوت نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معترض
تصویر معترض
اعتراض کننده، خرده گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغترف
تصویر مغترف
آب برگیرنده: به مشت بمشت آب بر دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معارف
تصویر معارف
دانشها، علوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معترک
تصویر معترک
رزمگاه، هنگامه (معرکه) میدان جنگ معرکه
فرهنگ لغت هوشیار
شناختخواه، جست و جو گر طلب کننده چیزی به جهت شناختن آن، جستجو کننده گم شده، سالک که باول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور وسایط و روابط باز شناسد، جمع متعرفین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعترف
تصویر تعترف
بزرگ منشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعترف
تصویر اعترف
خستویی خستوانی، شناختن، شکیبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معترض
تصویر معترض
((مُ تَ رِ))
اعتراض کننده، واخواه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معارف
تصویر معارف
((مَ رِ))
علوم، دانش ها، اهل علم و فضل، اشخاص معروف و نامدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعرف
تصویر متعرف
((مُ تَ عَ رِّ))
طلب کننده چیزی به جهت شناختن آن، جستجو کننده گم شده، سالک که به اول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور و وسایط و روابط باز شناسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محترف
تصویر محترف
((مُ تَ رِ))
پیشه ور، صنعتگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معتکف
تصویر معتکف
((مُ تَ کِ))
گوشه نشین، کسی که برای عبادت در مسجد یا جای دیگر خلوت بگزیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معترک
تصویر معترک
((مُ تَ رِ))
میدان جنگ، معرکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معارف
تصویر معارف
دانش ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معترض
تصویر معترض
Protestor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
протестующий
دیکشنری فارسی به روسی
протестувальник
دیکشنری فارسی به اوکراینی