- معتدل
- میانی
معنی معتدل - جستجوی لغت در جدول جو
- معتدل
- راست، مستقیم، برابر، میانه، میانه رو
- معتدل
- راست و برابر، میانه حال
- معتدل ((مُ تَ دِ))
- میانه، میانه رو، راست، برابر
- معتدل
- Balmy, Temperate
- معتدل
- ameno, temperado
- معتدل
- mild, gemäßigt
- معتدل
- łagodny, umiarkowany
- معتدل
- мягкий , умеренный
- معتدل
- помірний , поміркований
- معتدل
- mild, gematigd
- معتدل
- suave, templado
- معتدل
- doux, tempéré
- معتدل
- mite, temperato
- معتدل
- सुहाना , सामान्य
- معتدل
- মৃদু , মধ্যম
- معتدل
- sejuk, sedang
- معتدل
- נעים , מתון
- معتدل
- baridi, wastani
- معتدل
- อบอุ่น , ปานกลาง
- معتدل
- معتدلٌ
- معتدل
- معتدل , معتدل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
معتدله در فارسی: پلیمه مونث معتدل. یا منطقه معتدله. ناحیه ای از کره زمین که دارای آب و هوای متوسط (نه گرم و نه سرد) باشد و آن بر دو بخش است: یامنطقه معتدله جنوبی. منطقه ای از کره زمین که دارای آب و هوای معتدل است و در نیمکره جنوبی بین منطقه حاره و قطب جنوب و اقع است. یا منطقه معتدله شمالی. منطقه ای از کره زمین که دارای آب وهوای معتدل است و در نیمکره شمالی. بین منطقه حاره و قطب شمال و اقع است
هم ارز، برابر
از حد درگذرنده، بیداد کننده
ثابت کرده شده با دلیل و برهان
عزلت گزین، کناره گیر، گوشه نشین
طلب دلیل کننده، آنکه دلیل می خواهد
برابر، هم ارز، همتا، هم وزن، هم چند
اثبات کرده شده با دلیل و برهان
هم ارز