معنی معاک - جستجوی لغت در جدول جو

معاک(ضَ)

لغت نامه دهخدا

معاک(مَ)

لغت نامه دهخدا

معاک

تصویری از معاک — تصویر معاک

فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاد — تصویر معاد

(پسرانه)

جای بازگشت، بازگشتن

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از ملاک — تصویر ملاک

مالک ها، ارباب ها، صاحبان زمین، جمع واژۀ مالک

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از معاش — تصویر معاش

زندگی، زندگانی، آنچه به وسیلۀ آن زندگی می کنند، از خوردنی و نوشیدنی، وسیلۀ زندگانی

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ملاک — تصویر ملاک

اصل و مایۀ چیزی که مبنای سنجش آن قرار می گیرد، معیار

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از معاد — تصویر معاد

زنده شدن دوباره در عالم آخرت، عالم آخرت، جای بازگشت

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از معاف — تصویر معاف

عفو کرده شده، بخشوده

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مغاک — تصویر مغاک

گود، گودال، جای گود، برای مثال ابله و فرزانه را فرجام خاک / جایگاه هر دو اندر یک مغاک (رودکی - ۵۳۷)

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از معاذ — تصویر معاذ

پناهگاه، جایی که به آن پناه ببرند، جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند، پناه جای

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ملاک — تصویر ملاک

کسی که ملک و زمین بسیار داشته باشد

فرهنگ فارسی عمید

(طَءْ طَ ءَ)

خمانیدن و مایل گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

(طَ مَ نَ)

گول گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). احمق شدن. (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

(مَ کِ)

جمع واژۀ معکد. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ معکدبه معنی پناه جای. (آنندراج). و رجوع به معکد شود

لغت نامه دهخدا

تصویری از معاج — تصویر معاج

زیستگاه جایباش

فرهنگ لغت هوشیار

راه و روش گزیر گیاهی از تیره پنیر کیان که ریشه اش مورد استفاده دارویی است: رمان بری مغیث انار صحرایی. توضیح مصحف آن} معاث {است

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از معاب — تصویر معاب

آهوک آک عجیب، جمع معایب

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از معاذ — تصویر معاذ

پناهگاه، افسون پنام (تعویذ) پناه بردن، پناهگاه مامن

فرهنگ لغت هوشیار

رزمگاه زن دشتان میدان جنگ رزمگاه، جمع معارک. یا معرکه جهاد. میدان جنگ. یا معرکه کارزار. میدان جنگ، جایی که در آن گروهی برای تماش حقه بازی میمون بازی و نمایشهای مختلف گرد آیند. یامعرکه طاس باز. مجمعی که در آن طاس بازی کنند: افتد ز بس که تشت کسی هرنفس ز بام روی زمین چو معرکه طاس باز شد، (سلیم)، ازدحام مردم در جایی: معرکه بود، کار پراهمیت عمل قابل توجه، کسی که کاری مهم انجام دهد: فلان معرکه است

رزمگاه زن دشتان میدان جنگ رزمگاه، جمع معارک. یا معرکه جهاد. میدان جنگ. یا معرکه کارزار. میدان جنگ، جایی که در آن گروهی برای تماش حقه بازی میمون بازی و نمایشهای مختلف گرد آیند. یامعرکه طاس باز. مجمعی که در آن طاس بازی کنند: افتد ز بس که تشت کسی هرنفس ز بام روی زمین چو معرکه طاس باز شد، (سلیم)، ازدحام مردم در جایی: معرکه بود، کار پراهمیت عمل قابل توجه، کسی که کاری مهم انجام دهد: فلان معرکه است

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مغاک — تصویر مغاک

جای فرو رفته و گود گودال: (به مغاکها و مغارات متوطن شوند) (مرزبان نامه. تهران. چا.: 196)، گودال عمیق خواه در خشکی و خواه در دریا

فرهنگ لغت هوشیار

جایباش جایگاه جایگاه جای باش منزل: قومی همه جا معان معنی دلشان همه جا معان معنی. (مقدمه لباب الالباب)

فرهنگ لغت هوشیار

فرشته، پیغام پیغامبری توان نیرو، سرمایه، پایه (ملاک الامر پایه کار) از ساخته های فارسی گویان ویسدار (ویس ملک اربابی)، جمع مالک، خاوندان ویسداران فرشته

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از معاد — تصویر معاد

برگردیدن، عود، بازگشتن، رد کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از معار — تصویر معار

سپنجیده (عاریت گرفته شده) عاریت گرفته شده

فرهنگ لغت هوشیار

جمع معرکه، رزمگاهان جمع معرکه میدانهای جنگ رزمگاهها: ممالک همه مهالک گشته مسالک بیکبار معارک شده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از معاز — تصویر معاز

بز دار بزبان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از معاش — تصویر معاش

زندگانی، زیست

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از معاف — تصویر معاف

بخشیده شده و معذور و آمرزیده شده، عفو شده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از معاکد — تصویر معاکد

جمع معکد، پناهگاه ها

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از معان — تصویر معان

((مَ))

جایگاه، جای باش، منزل

فرهنگ فارسی معین

تصویری از معاد — تصویر معاد

رستاخیز

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از معاش — تصویر معاش

روزی

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از معاف — تصویر معاف

بخشوده

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از مغاک — تصویر مغاک

حفره

فرهنگ واژه فارسی سره