- معاهد
- هم عهد، هم پیمان، هم سوگند
معنی معاهد - جستجوی لغت در جدول جو
- معاهد
- معهدها، مکانهایی که در آن قراری گذاشته شده و امری معهود گردیده، محل های بازگشت، جمع واژۀ معهد
جاهایی که عده ای گرد هم جمع شوند، باشگاه ها
- معاهد
- هم عهد و هم پیمان و هم شرط
- معاهد ((مُ هِ))
- هم عهد، هم پیمان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیمان نامه
با هم عهد و پیمان بستن و سوگند خوردن
معاهده و معاهدت در فارسی: پشن پشت پتمان پیمان غنوند، سوگند، تیمار تیمار داشت پیمان بستن با هم عهد بستن، پیمان بندی عهد بندی، عهد پیمان، جمع معاهدات
عهد کردن
با یکدیگر عهد کردن
مواظب، ماهر در کار خود
عناد کننده، ستیز کننده
جایی که گره بسته می شود
یاری کننده، هم بازو، یار و یاور
با هم عهد بستن، پیمان بستن، هم عهد شدن، به کاری یا امری توجه و رسیدگی کردن
کسی که با دشمن جنگ کند
کوشش کننده
کوشش کننده
هم عهد
کارزار کننده با دشمنان در راه خدا
بیننده و معاینه کننده، آنکه می بیند و مینگرد و مشاهده میکند و ناظر است
عهد و پیمان نماینده، معاهده، آنکه با دیگری عهد بسته دارد
دستمرد یاریگر یاری کننده کمک کننده: سلجوقیان... سروران ایشان بخلیفه نوشتند که مابندگان آل سلجوق... هواخواه دولت عباسی مطواع و معاضد اسلام... هستیم
جمع معبد، عبادتگاهها، پرستشگاهها
جهمرز جاف
خویگر، دلاور
عناد کننده و دشمن
جمع معکد، پناهگاه ها
یک طرف عهدنامه
معبدها، محل عبادت ها، عبادتگاه ها، پرستشگاه ها، جمع واژۀ معبد