جدول جو
جدول جو

معنی معاهد - جستجوی لغت در جدول جو

معاهد
هم عهد، هم پیمان، هم سوگند
تصویری از معاهد
تصویر معاهد
فرهنگ فارسی عمید
معاهد
معهدها، مکانهایی که در آن قراری گذاشته شده و امری معهود گردیده، محل های بازگشت، جمع واژۀ معهد
جاهایی که عده ای گرد هم جمع شوند، باشگاه ها
تصویری از معاهد
تصویر معاهد
فرهنگ فارسی عمید
معاهد
هم عهد و هم پیمان و هم شرط
تصویری از معاهد
تصویر معاهد
فرهنگ لغت هوشیار
معاهد
((مُ هِ))
هم عهد، هم پیمان
تصویری از معاهد
تصویر معاهد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاهده
تصویر معاهده
پیمان نامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معاهده
تصویر معاهده
با هم عهد و پیمان بستن و سوگند خوردن
فرهنگ فارسی عمید
معاهده و معاهدت در فارسی: پشن پشت پتمان پیمان غنوند، سوگند، تیمار تیمار داشت پیمان بستن با هم عهد بستن، پیمان بندی عهد بندی، عهد پیمان، جمع معاهدات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاهدت
تصویر معاهدت
عهد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاهده
تصویر معاهده
((مُ هِ دَ))
عهد و پیمان بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعاهد
تصویر تعاهد
با یکدیگر عهد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاود
تصویر معاود
مواظب، ماهر در کار خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاند
تصویر معاند
عناد کننده، ستیز کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاقد
تصویر معاقد
جایی که گره بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاضد
تصویر معاضد
یاری کننده، هم بازو، یار و یاور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاهد
تصویر تعاهد
با هم عهد بستن، پیمان بستن، هم عهد شدن، به کاری یا امری توجه و رسیدگی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاهد
تصویر مجاهد
کسی که با دشمن جنگ کند
کوشش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعاهد
تصویر متعاهد
هم عهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهد
تصویر مجاهد
کارزار کننده با دشمنان در راه خدا
فرهنگ لغت هوشیار
بیننده و معاینه کننده، آنکه می بیند و مینگرد و مشاهده میکند و ناظر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاقد
تصویر معاقد
عهد و پیمان نماینده، معاهده، آنکه با دیگری عهد بسته دارد
فرهنگ لغت هوشیار
دستمرد یاریگر یاری کننده کمک کننده: سلجوقیان... سروران ایشان بخلیفه نوشتند که مابندگان آل سلجوق... هواخواه دولت عباسی مطواع و معاضد اسلام... هستیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معابد
تصویر معابد
جمع معبد، عبادتگاهها، پرستشگاهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاهر
تصویر معاهر
جهمرز جاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاود
تصویر معاود
خویگر، دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاند
تصویر معاند
عناد کننده و دشمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاکد
تصویر معاکد
جمع معکد، پناهگاه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاهد
تصویر تعاهد
((تَ هُ))
با هم عهد بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعاهد
تصویر متعاهد
((مُ تَ هِ))
آن که با دیگری عهد و پیمان بندد، هم عهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاهد
تصویر مجاهد
((مُ هِ))
جهادکننده در راه خدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاند
تصویر معاند
((مُ نِ))
ستیزکننده، عناد ورزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشاهد
تصویر مشاهد
((مَ هِ))
جمع مشهد، جای حاضر آمدن مردمان، شهادت گاه ها، مقابر شهیدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاضد
تصویر معاضد
((مُ ض))
یاری کننده، کمک کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معابد
تصویر معابد
((مَ بِ))
جمع معبد، پرستش گاه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعاهد
تصویر متعاهد
یک طرف عهدنامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معابد
تصویر معابد
معبدها، محل عبادت ها، عبادتگاه ها، پرستشگاه ها، جمع واژۀ معبد
فرهنگ فارسی عمید