جدول جو
جدول جو

معنی معاضبه - جستجوی لغت در جدول جو

معاضبه
رد کردن. (از منتهی الارب). رد کردن و منع نمودن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
حساب کردن، با کسی حساب کردن، به حساب و کتاب کسی رسیدن، کنایه از رسیدگی و بررسی امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاطبه
تصویر مخاطبه
با هم سخن گفتن، گفتگو کردن، بازخواست کردن، جرّوبحث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاضره
تصویر محاضره
با هم گفتگو و سؤال و جواب کردن، سؤال و جواب حضوری، گفتگو در موضوعی که در محفلی مورد بحث قرار گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطالبه
تصویر مطالبه
چیزی از کسی طلب کردن، خواستن، حق خود را خواستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثعالبه
تصویر ثعالبه
فرقه ای از خوارج، پیروان ثعلبه بن عامر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
با کسی صحبت داشتن، هم صحبتی، همدمی، جلسه ای رسمی که در آن شخصی به پرسش هایی که از او می شود پاسخ می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطایبه
تصویر مطایبه
شوخی و مزاح کردن، خوش طبعی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
با هم جنگ کردن، جنگیدن، در علم حقوق از بین بردن نظم و امنیت با استفاده از اسلحه یا بدون آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاتبه
تصویر معاتبه
به یکدیگر عتاب کردن، به کسی خشم گرفتن و او را سرزنش کردن، درشت گویی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ بَ)
معاب و معابه اسمند به معنی عیب. ج، معایب. یقال مافیه معاب و معابه ای عیب. و گویند موضع عیب. (ازمحیطالمحیط). و رجوع به معاب شود
لغت نامه دهخدا
(مَعْ عا ضَ)
ناقه ای که دنب بردارد هنگام زاییدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَوْءْ)
نبرد کردن درفخر و فزونی. عباب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ عَ)
عقاب. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). عقوبت کردن. (ترجمان القرآن). شکنجه کردن کسی رابه سبب گناهی که کرده است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شکنجه کردن. (آنندراج) ، از پی کسی درآمدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). از پس کسی آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، همدیگر به نوبت سوار شدن بر راحله. (منتهی الارب) (آنندراج). به نوبت سوار شدن بر اسب. (از اقرب الموارد) : عاقب زید عمرواً، زید و عمرو به نوبت سوار شدند. و گویند مطلق در نوبت استعمال شود و اختصاص به سوار شدن ندارد. (از ناظم الاطباء) ، در پی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، عاقب بین شیئین، یکی از آن دو چیزرا پس دیگر آورد. (ناظم الاطباء) ، غنیمت یافتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). وقوله تعالی: فعاقبتم، ای فغنمتم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (در اصطلاح عروض) نوعی از تصرفات عروض را گویند و آن معاقبت است بین یاء و نون از مفاعیلن یعنی وقتی یکی از آن دو ساقط شود دیگری بماند و ساقط شدن آن دو با هم جایز نیست. (از منتهی الارب). نوعی از تصرفات عروض است. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به معاقبت شود
لغت نامه دهخدا
(ضُ)
با کسی عتاب کردن. (تاج المصادر بیهقی). خشم گرفتن و ملامت کردن یا خشم گرفتن همدیگر را. عتاب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). خشم گرفتن همدیگر را. (آنندراج). عتاب. ملامت کردن. (از اقرب الموارد). و رجوع به عتاب و معاتبت و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(طُ)
با کسی خشم گرفتن. (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن). باهم خشم گرفتن و همدیگر را خشمناک کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
با کسی یار بودن. (تاج المصادر بیهقی). با هم یاری نمودن. (منتهی الارب). یاری دادن و بازوی یکدیگر بودن. (آنندراج). یاری کردن و معاونت نمودن همدیگر را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معاضدت شود
لغت نامه دهخدا
(مُتَ بَ / تِ بِ)
خشم گرفتن. عتاب کردن. ملامت کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاتبه و معاتبت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قِ بَ)
ابل معاقبه، شتر که گاهی گیاه شور و گاهی گیاه شیرین چرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ بَ / قِ بِ)
عقاب. عقوبت کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاقبت و معاقبه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مغاضبه
تصویر مغاضبه
بر هم خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی: مباضعه و مباضعت: گای گادن جماع کردن آرمیدن: و بلفظ فعل از آنست که فعل در باب مباشرت و مباضعت مضاف با مرد است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قرضاب، شیران بیشه دزدان کاردها، جمع قرضوب، شمشیرهای برنده آفتابه دزدان
فرهنگ لغت هوشیار
معاقبه و معاقبت در فارسی: کیفر دادن، از پشت آمدن، پشت کسی نشستن، به پستا سوار شدن (پستا نوبت) سزای عمل بد کسی را دادن عقاب دادن، از پی کسی درآمدن پشت سرکسی سوار شدن، بنوبت سوار شدن، آنست که سقوط دوحرف از و زنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری بر قرار باشد و شاید که هیچ دو ساقط نشوند اما نشاید که هر دو با هم بیفتند و این اسم از مناوبت دو شریک گرفته اند که در سفری یک مرکوب دارند و بنوبت بر نشینند و آنرا در عربیت معاقبت خوانند... بدانک معاقبت است میان یاء و نون مفاعیلن در بحر هزج اگر یاء بیفتد نشاید که نون بیفتد و همچنین معاقبت است میان نون فاعلاتن و الف فاعلن و فاعلاتن دیگر که از پس آن آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاضده
تصویر معاضده
معاضده و معاضدت در فارسی: یاریگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاتبه
تصویر معاتبه
بیکدیگر عتاب کردن، درشت گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معابه
تصویر معابه
معابه در فارسی عیب: آک عیب، جمع معایب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعالبه
تصویر ثعالبه
فرقه ای از خوارج
فرهنگ لغت هوشیار
متادبه در فارسی مونث متادب از ریشه پارسی ادب آموخته مونث متادب جمع متادبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاتبه
تصویر معاتبه
((مُ تَ بَ یا تِ بِ))
سرزنش کردن، پرخاش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
شمارش، برآورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مطالبه
تصویر مطالبه
هم خواهی، دادخواست، درخواست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
گفتگو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
جنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تشر، تندی، توپ، سرزنش، عتاب، ملامت، سرکوفت، نکوهش، سرزنش کردن، عتاب کردن، خشم گرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد