- معاش
- روزی
معنی معاش - جستجوی لغت در جدول جو
- معاش
- زندگی، زندگانی، آنچه به وسیلۀ آن زندگی می کنند، از خوردنی و نوشیدنی، وسیلۀ زندگانی
- معاش
- زندگانی، زیست
- معاش ((مَ))
- اسباب و وسایل زندگی، جای زندگی
- معاش
- Sustenance
- معاش
- sustento
- معاش
- Lebensunterhalt
- معاش
- utrzymanie
- معاش
- пропитание
- معاش
- прожиток
- معاش
- levensonderhoud
- معاش
- sustento
- معاش
- subsistance
- معاش
- sostentamento
- معاش
- जीवन यापन
- معاش
- penghidupan
- معاش
- פַּרְנָסָה
- معاش
- riziki
- معاش
- การยังชีพ
- معاش
- জীবিকা
- معاش
- روزی روٹی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دوست و همدم، هم صحبت، همنشین
معشرها، گروهایی از مردم، جماعت ها، کسان و خویشاوندان شخص، جمع واژۀ معشر
یار و رفیق و دوست و همدم و هم خوراک
بخشوده
رستاخیز
لرزه، تنلرزه (رعشه)
عفو کرده شده، بخشوده