جای که راه گم کنند در آن. (منتهی الارب) (آنندراج). جایی که در آن راه را گم می کنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مغاوی، مغوّیات. (اقرب الموارد) ، مغاکی و کنده. (منتهی الارب) (آنندراج). مغاکی که جهت گرفتن جانوران وحشی می کنند. (ناظم الاطباء). - امثال: من حفر مغواه وقع فیها. (منتهی الارب)
جای که راه گم کنند در آن. (منتهی الارب) (آنندراج). جایی که در آن راه را گم می کنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مغاوی، مُغَوَّیات. (اقرب الموارد) ، مغاکی و کنده. (منتهی الارب) (آنندراج). مغاکی که جهت گرفتن جانوران وحشی می کنند. (ناظم الاطباء). - امثال: من حفر مغواه وقع فیها. (منتهی الارب)
آهن داغ. ج، مکاوی. (مهذب الاسماء). آهن داغ و در مثل است: ’العیر یضرط و المکواه فی النار’. (منتهی الارب). آهن داغ یعنی قطعه آهن در آتش گرم کرده که بدان پوست را داغ کنند. (ناظم الاطباء). آهنی که با آن بدن و جز آن را داغ کنند. ج، مکاوی. (از اقرب الموارد). آلت داغ. کاویاء. میسم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
آهن داغ. ج، مکاوی. (مهذب الاسماء). آهن داغ و در مثل است: ’العیر یضرط و المکواه فی النار’. (منتهی الارب). آهن داغ یعنی قطعه آهن در آتش گرم کرده که بدان پوست را داغ کنند. (ناظم الاطباء). آهنی که با آن بدن و جز آن را داغ کنند. ج، مکاوی. (از اقرب الموارد). آلت داغ. کاویاء. میسم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)