گیاه ناک گردیدن رودبار و فراخ علف شدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مراعه. و رجوع به مراعه شود، در خصب و فراوانی قرار گرفتن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان العرب)
گیاه ناک گردیدن رودبار و فراخ علف شدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مراعه. و رجوع به مراعه شود، در خصب و فراوانی قرار گرفتن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان العرب)
نیک آشامیدن. (تاج المصادر بیهقی). سخت خوردن شراب و آب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دشنام دادن به فحش. (منتهی الارب) (آنندراج) ، تهمت کردن و مجهول استعمال شود و گویند مقع فلان بسواءه، ای رمی به. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تهمت کردن. (آنندراج)
نیک آشامیدن. (تاج المصادر بیهقی). سخت خوردن شراب و آب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دشنام دادن به فحش. (منتهی الارب) (آنندراج) ، تهمت کردن و مجهول استعمال شود و گویند مقع فلان بسواءه، ای رمی به. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تهمت کردن. (آنندراج)
روان شدن چیزی بر روی زمین و به آرامی پهن گردیدن. (ناظم الاطباء). روان و تنک گردیدن چیزی بر زمین چون روغن و مسکه و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). لوئه رفتن، رفتن چیزی ریخته چون آب و روغن و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). سیلان. جریان. (یادداشت مؤلف). روان شدن آب و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) ، گداخته شدن روغن. (ناظم الاطباء). گداختن. (منتهی الارب) (آنندراج). آب شدن. ذوب شدن. مذاب گشتن. (یادداشت مؤلف). گداخته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، رفتن اسب و روان شدن و شادمان رفتن آن. (ناظم الاطباء). رفتن اسب. (منتهی الارب) (آنندراج)
روان شدن چیزی بر روی زمین و به آرامی پهن گردیدن. (ناظم الاطباء). روان و تنک گردیدن چیزی بر زمین چون روغن و مسکه و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). لوئه رفتن، رفتن چیزی ریخته چون آب و روغن و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). سیلان. جریان. (یادداشت مؤلف). روان شدن آب و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) ، گداخته شدن روغن. (ناظم الاطباء). گداختن. (منتهی الارب) (آنندراج). آب شدن. ذوب شدن. مذاب گشتن. (یادداشت مؤلف). گداخته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، رفتن اسب و روان شدن و شادمان رفتن آن. (ناظم الاطباء). رفتن اسب. (منتهی الارب) (آنندراج)
بزرگ شمردن کار را و بر طاقت خود انجام آن را اعتماد نکردن، پر شدن ظرف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تنگ گردیدن کار و درماندن در سرانجام آن. (منتهی الارب)
بزرگ شمردن کار را و بر طاقت خود انجام آن را اعتماد نکردن، پر شدن ظرف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تنگ گردیدن کار و درماندن در سرانجام آن. (منتهی الارب)
باز داشتن برکم بژکم باز گیری باز گری آب جوی ار ز بحر باز گری بحر را زان سپس شمر شمری (سنائی) (شمر حوض خرد و کوچک را گویند) خرچنگ خود دار خود داری کننده باز داشتن جلوگیری کردن، جلوگیری ممانعت: (معنی بخل از روی شرع منع واجب است از مال و بعرف و عادت منع فضل مال از محتاج) (کشف الاسرار 502: 2) یا منع تعقیب. جلوگیری بازپرس از تعقیب متهم
باز داشتن برکم بژکم باز گیری باز گری آب جوی ار ز بحر باز گری بحر را زان سپس شمر شمری (سنائی) (شمر حوض خرد و کوچک را گویند) خرچنگ خود دار خود داری کننده باز داشتن جلوگیری کردن، جلوگیری ممانعت: (معنی بخل از روی شرع منع واجب است از مال و بعرف و عادت منع فضل مال از محتاج) (کشف الاسرار 502: 2) یا منع تعقیب. جلوگیری بازپرس از تعقیب متهم