جدول جو
جدول جو

معنی مطهرات - جستجوی لغت در جدول جو

مطهرات
(مُ طَهَْ هَِ)
ج مطهر. چیزهائی که بر حکم فقه اسلامی وسیلۀ تطهیر اشیاء متنجس هستند. در توضیح المسائل آرد: یازده چیز نجاست را پاک می کند و آنها را مطهرات گویند. اول آب. دوم زمین. سوم آفتاب. چهارم استحاله. پنجم کم شدن دوسوم آب انگور. ششم انتقال. هفتم اسلام. هشتم تبعیت. نهم برطرف شدن عین نجاست. دهم استبراء حیوان نجاست خوار. یازدهم غائب شدن مسلمان. (توضیح المسائل ص 29)
لغت نامه دهخدا
مطهرات
چیزهائیکه بر حکم فقه اسلامی وسیله تطهیر اشیا متنجس هستند، آب و خاک
فرهنگ لغت هوشیار
مطهرات
جمع مطهره، چیزهایی که نجاسات راپاک کنند مانند، آب، آتش، خاک
تصویری از مطهرات
تصویر مطهرات
فرهنگ فارسی معین
مطهرات
پاک کننده ها، تطهیرکننده ها، طاهرکننده ها
متضاد: نجاسات
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرهفات
تصویر مرهفات
شمشیرهای تیز، اسبان لاغرمیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجارات
تصویر مجارات
با هم رفتن، هم قدم شدن، با یکدیگر برابری کردن، با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهیات
تصویر ماهیات
ماهیت، حقیقت، طبیعت، نهاد، سرشت
فرهنگ فارسی عمید
شاخه ای از زبان سانسکریت که در جنوب هندوستان متداول است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، زبانی است ’هند و آریائی’ که در نواحی بمبئی متداول است، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(مُ مِ)
جمع واژۀ مطمره. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ طَمْمِ)
مطمرات الامور، کارهای هلاک کننده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). جمع واژۀ مطمّره و مهلکات. (ناظم الاطباء). رجوع به مطمره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هَُ / هََ)
جمع واژۀ مهره. (اقرب الموارد). رجوع به مهره شود
لغت نامه دهخدا
(مَ طَ)
جمع واژۀ مطر که به معنی باران است. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متهمات
تصویر متهمات
جمع متهمه، پسماران چفته مندان جمع متهمه، جمع متهمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثمرات
تصویر مثمرات
جمع مثمره، جمع مثمره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجارات
تصویر مجارات
با هم رفتن، با هم برابری کردن، با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدارات
تصویر مدارات
نرمی، لطف، مماشات، مدارا
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محقره، ریزگان جمع محقره: طغرل بک... پیغام... بخلیفه فرستاد که... بهر وقت بمحقرات و جزویات دیوان عزیز را تصدیق و ابرام نباید نمود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محررات
تصویر محررات
تزده ها نورده ها پیمان نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
زنان پرده نشین، خانمهای با حجاب و پرده نشین و پاکدامن و با شرم و حیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبسرات
تصویر مبسرات
مبسرات به گونه رمن بادهای باران انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مدبره، کاردانان چاره یابان روان های سپهری و زمینی در فرزان روشن گشت جمع مدبره (مدبر) : تدبیر کنندگان، نفوس فلکیه وانسیه. یا مدبرات انواع. ارباب انواع. یا مدبرات سفلیه. نفوس ناطقه. یا مدبرات علویه. نفوس ناطقه فلکیه، عقول مجرده عرضیه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مزار، مستیگاهان گور ها و مسیتنامه نوشته ای که پیرامون مسیتگاهان و گور ها فراهم آید جمع مزار: زیارتگاهها: واضعاف آن بر عمارت مساجد و معابد و اربطه و مدارس و قناطر ومصانع و مزارات متبرک و بقاع خیر صرف کرده است، قبرها آرامگاهها، کتابی که از زیارتگاهها و قبرها بحث کند: مزارات تبریز مزارات شیراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهورات
تصویر متهورات
جمع متهوره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ماهیه، اوچیزیان چیشی ها چیستی ها جمع ماهیت: زانکه ماهیات و سرسر آن پیش چشم کاملان باشد عیان. (مثنوی. نیک. 208: 3) یا ماهیات جعلیه. اموری است که مجعول شارع است مانند نماز روزه و عقود دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبشره، مژده دادگان مژده یافتگان، جمع مبشره، مژده دهندگان، بادهای باران انگیز جمع مبشره، جمع مبشره: مژده دهنده ها، معجزات رسول ص پیش از نبوت مقابل معجزات بینات: مبشرات آنست (معجزاتی است) که پیش از ظهور خورشید رسالت او (پیامبر ص) ظاهر شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبصرات
تصویر مبصرات
جمع مبصره، جمع مبصره، جمع مبصره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبهمات
تصویر مبهمات
کارهای دشوار، امور پیچیده و مشکل، معضلات سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبهیات
تصویر مبهیات
جمع مبهیه، ور نفزا ها جمع مبهیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبارات
تصویر مبارات
برابری و نبرد کردن با کسی در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاهرات
تصویر قاهرات
جمع قاهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظاهرات
تصویر ظاهرات
جمع ظاهر، آشکاره ها پدیده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطورات
تصویر تطورات
جمع تطور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطهیرات
تصویر تطهیرات
جمع تطهیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطیرات
تصویر تطیرات
جمع تطیر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرهفه، شمشیرهای تیز اسپ های باریک شکم جمع مرهفه (مرهف) : اسبان لاغر میان: ومبطنات دقاق را بر مرهفات عتاق برگزید، شمشیر تیز و تنک: مهفهفات ترک را از مرهفات هند خوشتر ندیدی ک
فرهنگ لغت هوشیار