جدول جو
جدول جو

معنی مطمرات - جستجوی لغت در جدول جو

مطمرات(مُ مِ)
جمع واژۀ مطمره. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
مطمرات(مُ طَمْمِ)
مطمرات الامور، کارهای هلاک کننده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). جمع واژۀ مطمّره و مهلکات. (ناظم الاطباء). رجوع به مطمره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجارات
تصویر مجارات
با هم رفتن، هم قدم شدن، با یکدیگر برابری کردن، با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرمات
تصویر محرمات
چیز های حرام شده، زنان حرم سرا، پارچۀ خط دار رنگی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ حَمْ مِ)
جمع واژۀ محمّر. داروها که پوست تن سرخ کنند. و رجوع به محمر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ طَهَْ هَِ)
ج مطهر. چیزهائی که بر حکم فقه اسلامی وسیلۀ تطهیر اشیاء متنجس هستند. در توضیح المسائل آرد: یازده چیز نجاست را پاک می کند و آنها را مطهرات گویند. اول آب. دوم زمین. سوم آفتاب. چهارم استحاله. پنجم کم شدن دوسوم آب انگور. ششم انتقال. هفتم اسلام. هشتم تبعیت. نهم برطرف شدن عین نجاست. دهم استبراء حیوان نجاست خوار. یازدهم غائب شدن مسلمان. (توضیح المسائل ص 29)
لغت نامه دهخدا
(مَ طَ)
جمع واژۀ مطر که به معنی باران است. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از محررات
تصویر محررات
تزده ها نورده ها پیمان نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجارات
تصویر مجارات
با هم رفتن، با هم برابری کردن، با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدارات
تصویر مدارات
نرمی، لطف، مماشات، مدارا
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محرمه، نا شایست ها، مشکوییان پردگیان، جامه راهراه جمع محرمه، جمع محرمه (محرم) چیز های حرام: ... و پشت بر محظورات و محرمات شرع کرده، زنان حرم، جامه راه راه الوان: هنگام محرم است و با تست دلم بیزار ز گلزار حیاتست دلم. از بس الف زخم کشیدم بر سر از سر تا پا محرمات است دلم. (محمد سعید اشرف) جمع محرمه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محقره، ریزگان جمع محقره: طغرل بک... پیغام... بخلیفه فرستاد که... بهر وقت بمحقرات و جزویات دیوان عزیز را تصدیق و ابرام نباید نمود
فرهنگ لغت هوشیار
زنان پرده نشین، خانمهای با حجاب و پرده نشین و پاکدامن و با شرم و حیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجملات
تصویر مجملات
آیاتی که معنی آن محتاج به تفصیل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخمسات
تصویر مخمسات
جمع مخمسه، پنجینگان پنجگوشگان پنج تایی ها جمع مخمسه (مخمس)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مدبره، کاردانان چاره یابان روان های سپهری و زمینی در فرزان روشن گشت جمع مدبره (مدبر) : تدبیر کنندگان، نفوس فلکیه وانسیه. یا مدبرات انواع. ارباب انواع. یا مدبرات سفلیه. نفوس ناطقه. یا مدبرات علویه. نفوس ناطقه فلکیه، عقول مجرده عرضیه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مزار، مستیگاهان گور ها و مسیتنامه نوشته ای که پیرامون مسیتگاهان و گور ها فراهم آید جمع مزار: زیارتگاهها: واضعاف آن بر عمارت مساجد و معابد و اربطه و مدارس و قناطر ومصانع و مزارات متبرک و بقاع خیر صرف کرده است، قبرها آرامگاهها، کتابی که از زیارتگاهها و قبرها بحث کند: مزارات تبریز مزارات شیراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرمیات
تصویر مرمیات
جمع مرمیه (مرمی) پرتاب شده ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مزوره، ریویدگان ساختگی ها بیماربا ها جمع مزوره (مزور) : ومصنوعات خاص طبیعت کلی بر مثال مزورات است از مصنوعات نفس کلی... (جامع الحکمتین) جمع مزوره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مثمنه، هشت پارگان جمع مثمنه (مثمن) : ... هر بحر که مثمن آن خوش آینده و مستعمل است در دایره مثمنات باید آورد و مسدس آنرا مجزوء آن دانست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبشره، مژده دادگان مژده یافتگان، جمع مبشره، مژده دهندگان، بادهای باران انگیز جمع مبشره، جمع مبشره: مژده دهنده ها، معجزات رسول ص پیش از نبوت مقابل معجزات بینات: مبشرات آنست (معجزاتی است) که پیش از ظهور خورشید رسالت او (پیامبر ص) ظاهر شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمردات
تصویر متمردات
جمع متمرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متممات
تصویر متممات
جمع متممه، پر گران پرداختاران رسا کنندگان پیوست ها جمع متممه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبسرات
تصویر مبسرات
مبسرات به گونه رمن بادهای باران انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبصرات
تصویر مبصرات
جمع مبصره، جمع مبصره، جمع مبصره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبارات
تصویر مبارات
برابری و نبرد کردن با کسی در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطورات
تصویر تطورات
جمع تطور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطیرات
تصویر تطیرات
جمع تطیر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مضمره، جاینام ها کشاک ها در دل نگاهداشته ها پوشیده ها نهانیدگان جمع مضمره (مضمر) : محفوظات در ضمیر، پوشیده ها پنهانها، ضمیرها: پس اگر بحسب وضع واضع بود از قبیل اسما اعلام بود مانند اطلاق زید بر مردی خاص واگر بحسب اراده بود از قبیل مضمرات واشارات مانند او و تو واین و آن
فرهنگ لغت هوشیار
چیزهائیکه بر حکم فقه اسلامی وسیله تطهیر اشیا متنجس هستند، آب و خاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثمرات
تصویر مثمرات
جمع مثمره، جمع مثمره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشجره، تبار سروان جمع مشجره (مشجر)، کتبی که در آنها ضبط نسب سادات را بر سبیل تشجیر درج میکردند نسب نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطهرات
تصویر مطهرات
جمع مطهره، چیزهایی که نجاسات راپاک کنند مانند، آب، آتش، خاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محرمات
تصویر محرمات
بازدارندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
پاک کننده ها، تطهیرکننده ها، طاهرکننده ها
متضاد: نجاسات
فرهنگ واژه مترادف متضاد