- مطلع
- آگاه
معنی مطلع - جستجوی لغت در جدول جو
- مطلع
- دانا و آگاه به کاری یا امری، با اطلاع
- مطلع
- جای برآمدن، جا یا جهت طلوع ستارگان
آغاز کلام
در علوم ادبی نخستین بیت غزل یا قصیده
- مطلع
- جای طلوع و جای برآمدن آفتاب و جزآن دانا و آگاه بکاری
- مطلع ((مُ طَّ لِ))
- آگاه، باخبر
- مطلع ((مَ لَ))
- جای برآمدن آفتاب، جمع مطالع، نخستین بیت غزل یا قصیده
- مطلع
- Informant
- مطلع
- informante
- مطلع
- Informant
- مطلع
- informator
- مطلع
- информатор
- مطلع
- інформатор
- مطلع
- informant
- مطلع
- informante
- مطلع
- informant
- مطلع
- informatore
- مطلع
- তথ্যদাতা
- مطلع
- pemberi informasi
- مطلع
- bilgi veren
- مطلع
- 정보 제공자
- مطلع
- 情報提供者
- مطلع
- מַדְעִי
- مطلع
- mtoa taarifa
- مطلع
- ผู้ให้ข้อมูล
- مطلع
- مصدرٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث مطلع
فرمانبردار
یله، بی چون و چرا
گفتار، نوشته
چشم داشتن
آزاد و رها، بی قید
آزمند و حریص شده به چیزی