مأخوذاز تازی، زرنگار و مذهب و پوشیده شده از طلا. (ناظم الاطباء)... طلا که لفظ فارسی است آن را فارسی زبانان عربی دان به طریق صیغۀ عربی آورده اند، دوم آنکه طلا به معنی اندودن است چون طلا اندود نیز اندوده است آن را نیز مطلا گفته اند، از عالم اطلاق عام بر خاص و این در صورتی ثابت شود که اندودن غیر مایه را نیز در عربی طلا گفته باشند. (از آنندراج). مذهب. زراندود. اندوده. طلی کرده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آهک کافوروش اندوده بر آجر همی خشت زرین را مطلا کرده ای گویی به سیم. ابن یمین (دیوان چ باستانی راد، ص 130). یابوی ریسمان گسل میخ کن ز من مهمیز کله تیز مطلا از آن تو. وحشی (دیوان بافقی چ نخعی ص 288). فکندند گردان پی وهم و بیم بر اسپان تازی مطلا کجیم. عبداﷲ هاتفی (از آنندراج). عمر عزیز را منما صرف ناکسان حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی. قصاب کاشانی. چو عکسش دهد رز کف تاک را مطلا کند قبضۀ خاک را. ملاطغرا (از آنندراج)
مأخوذاز تازی، زرنگار و مذهب و پوشیده شده از طلا. (ناظم الاطباء)... طلا که لفظ فارسی است آن را فارسی زبانان عربی دان به طریق صیغۀ عربی آورده اند، دوم آنکه طلا به معنی اندودن است چون طلا اندود نیز اندوده است آن را نیز مطلا گفته اند، از عالم اطلاق عام بر خاص و این در صورتی ثابت شود که اندودن غیر مایه را نیز در عربی طلا گفته باشند. (از آنندراج). مذهب. زراندود. اندوده. طلی کرده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آهک کافوروش اندوده بر آجر همی خشت زرین را مطلا کرده ای گویی به سیم. ابن یمین (دیوان چ باستانی راد، ص 130). یابوی ریسمان گسل میخ کن ز من مهمیز کله تیز مطلا از آن تو. وحشی (دیوان بافقی چ نخعی ص 288). فکندند گردان پی وهم و بیم بر اسپان تازی مطلا کجیم. عبداﷲ هاتفی (از آنندراج). عمر عزیز را منما صرف ناکسان حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی. قصاب کاشانی. چو عکسش دهد رز کف تاک را مطلا کند قبضۀ خاک را. ملاطغرا (از آنندراج)
بنگرید به مطلی: و فارسی گویان گمان کرده اند که این واژه با طلا در پیوند و همخانواده است از این روی آن را با زر اندود یا زر و مال برابر دانسته اند. طلا نادرست نویسی تلای پارسی است که همان زر است در تازی به تلا ذهب می گویند و این واژه باآرش یا مانک زر اندود یا اندوده در تازی نیامده است. اندود شده، فلزی که روی آن طلاکشیده باشند زراندود شده طلا کشیده. زرنگار، مذهب و پوشیده شده از طلا
بنگرید به مطلی: و فارسی گویان گمان کرده اند که این واژه با طلا در پیوند و همخانواده است از این روی آن را با زر اندود یا زر و مال برابر دانسته اند. طلا نادرست نویسی تلای پارسی است که همان زر است در تازی به تلا ذهب می گویند و این واژه باآرش یا مانک زر اندود یا اندوده در تازی نیامده است. اندود شده، فلزی که روی آن طلاکشیده باشند زراندود شده طلا کشیده. زرنگار، مذهب و پوشیده شده از طلا
بد پرداخت دیر پرداز دیر کرد، درنگ دیر دارنده و ام یا دین را دیر کننده در پرداخت قرض. درنگ کردن در امری تاخیر کردن، درنگ کردن در ادای و ام و حق کسی: معزول شد دو چیز جهان از دو چیز تو از علم تو جهالت و از جود تو مطال. (ناصر خسرو)
بد پرداخت دیر پرداز دیر کرد، درنگ دیر دارنده و ام یا دین را دیر کننده در پرداخت قرض. درنگ کردن در امری تاخیر کردن، درنگ کردن در ادای و ام و حق کسی: معزول شد دو چیز جهان از دو چیز تو از علم تو جهالت و از جود تو مطال. (ناصر خسرو)
بنگرید به مخلاه در رسم الخط فارسی برای مخلی بکار رود، طعامی است و آن چنان باشد که چند عدد بادنجان بزرگ را پخته با یک من گوشت بریان کرده فربه با ساطور نرم سازند و چند عدد لیمو را بریده درآن بفشارند و در نانهای یوخه آب زده پیچند و بخورند بورانی بادنجان
بنگرید به مخلاه در رسم الخط فارسی برای مخلی بکار رود، طعامی است و آن چنان باشد که چند عدد بادنجان بزرگ را پخته با یک من گوشت بریان کرده فربه با ساطور نرم سازند و چند عدد لیمو را بریده درآن بفشارند و در نانهای یوخه آب زده پیچند و بخورند بورانی بادنجان