جدول جو
جدول جو

معنی مطفاه - جستجوی لغت در جدول جو

مطفاه
(مُ)
که گرمی آن نشسته باشد. که حرارت آن کاسته شده باشد: مثل النورهالغیر المطفاه. (کتاب دوم قانون ابوعلی سینا ص 148، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مطفاه
در تازی باستانی: آتش کش در تازی نوین: آتش نشان خود روی آتش نشانی
تصویری از مطفاه
تصویر مطفاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ)
ستور رانده شده از چراگاه تا نچرد علف را. (ناظم الاطباء). شتر خسته و مانده گردانیده و چرانیده نشده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَفْ فا)
زنی که شوهر وی دو زن دیگر داشته باشد، زنی که سه شوهر از وی یا زیاده تر مرده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). زنی که سه شوهر از وی مرده باشد. (از ذیل اقرب الموارد)، داغی است ستور را که به دیگ پایه ماند. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مثفاه و مثفی (م فا) شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
پالونه. (منتهی الارب). مصفات. پالونه و ترشی پالا. ج، مصافی. (ناظم الاطباء). پالونه. (دهار). ج، مصافی. (مهذب الاسماء).
- عظم مصفاه، آهیانه. (یادداشت مؤلف). استخوان غربالی: هو (ای عاقرقرحا) شدیدالتنقیح لسدد المصفاه و الخشم. (تذکرۀ ابن بیطار ج 3 ص 116). رجوع به مصفات (اصطلاح پزشکی) شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کفایت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زمین بند برآمده، (منتهی الارب، مادۀ وف ی) (ناظم الاطباء)، میفا، رجوع به میفا شود، سرپوش تنور، (ناظم الاطباء)، میفا، آتش پهن کرده که در آن نان پزند، (ناظم الاطباء)، میفا، کورۀ خشت پختن، (ناظم الاطباء)، میفا، و رجوع به میفا شود
لغت نامه دهخدا
(مُ طَرْ را)
غسله مطراه، دست شستی پرورده در خوشبویها. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مطرا و ’عود مطرا’ ذیل مطرا شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فِءَ)
خاموش کننده آتش. (ناظم الاطباء) ، پیه که چون بر سنگ تفسان رسد گداخته شده گرمی سنگ را فرونشاند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ماری است بسیار پلید که اگر بر سنگ تفسان بگذرد زهر آن حرارت سنگ را فرومی راند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تسکین دهنده و نشانندۀ درد و جز آن. تأنیث مطفی ٔ: له (لجوز جندم) قوه مطفئه مجففه. (ابن البیطار) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)... هی (بقلهالحمقاء) بارده مطفئه للعطش. (ابن البیطار ج 1 ص 103) (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(مِ فَ حَ)
کفگیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (دهار) (ناظم الاطباء). مغرفه، که بدان کف از دیگ برگیرند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ فَ ءَ)
آلت خاموش کردن آتش و جز آن. ج، مطافی. (از المنجد). رجوع به مطفئه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مصفاه
تصویر مصفاه
پالونه، کفگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطفئه
تصویر مطفئه
آتش نشان شیر آتش نشانی، پوشینه آتش نشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطفحه
تصویر مطفحه
کفگیر
فرهنگ لغت هوشیار