- مطعومه
- مونث مطعوم، جمع مطعومات
معنی مطعومه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چشیده شده، آنچه خورده شود، خوردنی، مایۀ آبله
مزه، مزه کرده چشیده شده چشیده شده، خورده شده، خوردنی خوراک: بهیچ و جه قصد هیچ جانوری نکنی و الا بمیوه افطار روانداری که اختیار مطعوم بر مطعوم نتیجه حرص جاهلان باشد و همه ناز و نعمت طلبیدن کار کاهلان بود
زنده یاد، شادروان
ملعون، رانده و دور شده از نیکی و رحمت، لعن و نفرین شده
محل زیرزمینی که در آنجا خواربار و مواد خوراکی را پنهان کنند، سرداب، زندان
مبعوثه در فارسی مونث مبعوث و بر گزیده نماینده بر گزیده مونث مبعوث: وکلای مبعوثه
متعلمه در فارسی مونث متعلم میلاو شاگرد مونث متعلم جمع متعلمات
مجعوله در فارسی: بر ساخته مونث مجعول جمع مجعولات
مونث مجزوم جمع مجزومات
مونث محتوم جمع محتومات
مختومه در فارسی مونث مختوم بنگرید به مختوم مونث مختوم
مونث محکوم
مونث محروم
مرحومه در فارسی مونث مرحوم: آمرزیده نیکیاد درگذشته مونث مرحوم امت مرحومه (مسلمانان) جمع مرحومات
مونث مرجوم جمع مرجومات
مداومت در فارسی پتاییدن برزیدن، پی گیری دنباله دادن 3 پایداری پا بر جایی
مونث مرعوب جمع مرعوبات
مونث مذموم بنگرید به مذموم مونث مذموم
مونث مرقوم جمع مرقومات، نامه مراسله رقیمه جمع مرقومات
مساومه و مساومت در فارسی: نرخگذاری بها گذاری بها کردن متاع
مونث مسعود
مسمومه در فارسی مونث مسموم زهر ناک مونث مسموم: اغذیه مسمومه
جمع مطعومه (مطعوم)
مونث مطرود
مطروحه در فارسی مونث مطروح بنگرید به مطروح مونث مطروح، جمع مطروحات
مطبوعه در فارسی مونث مطبوع بنگرید به مطبوع
مطبوخه در فارسی مونث مطبوخ بنگرید به مطبوخ مونث مطبوخ، جمع مطبوخات
مطاوله و مطاولت در فارسی: درنگی کردن، دیر کردن، نبرد کردن، دور افکندن
مطاوعه و مطاوعت در فارسی: فرمان بردن گردن نهادن سازگاری فرمان بردن اطاعت کردن، موافقت کردن، فرمانبرداری اطاعت: ... خلفای مصطفی رالله در امر و نهی و حل و عقد دست بر گشاد و فرمان مطلق ارزانی داشت و مطاوعت ایشان را بطاعت خود و رسول ملحق گردانید، موافقت سازگاری
مشمومه در فارسی مونث مشموم بنگرید به مشموم مونث مشموم، جمع مشمومات
مشوومه در فارسی مونث مشووم بنگرید به مشووم مونث مشووم (مشئوم)
مونث مصدوم