مطالبه. خواستن چیزی یا حق خود را از کسی. طلب نمودن چیزی از کسی. خواستن چیزی از کسی: آدم ز حرص گندم نان ناشده چه دید با آدمی مطالبۀ نان همان کند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 860). - مطالبه کردن، طلب کردن و خواستن چیزی یا حقی را از کسی: بقالی را درمی چند بر صوفیان گردآمده بود در واسط و هر روز مطالبه کردی. (گلستان)
مطالبه. خواستن چیزی یا حق خود را از کسی. طلب نمودن چیزی از کسی. خواستن چیزی از کسی: آدم ز حرص گندم نان ناشده چه دید با آدمی مطالبۀ نان همان کند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 860). - مطالبه کردن، طلب کردن و خواستن چیزی یا حقی را از کسی: بقالی را درمی چند بر صوفیان گردآمده بود در واسط و هر روز مطالبه کردی. (گلستان)
جاری مطانبی، آن که طناب خانه او تا طناب خانه من است. (منتهی الارب) (از محیطالمحیط). همسایه و همجوار خیمه. یقال جاری مطانبی، یعنی طناب های چادر او در میان چادر من است. (ناظم الاطباء). مطنب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
جاری مطانبی، آن که طناب خانه او تا طناب خانه من است. (منتهی الارب) (از محیطالمحیط). همسایه و همجوار خیمه. یقال جاری مطانبی، یعنی طناب های چادر او در میان چادر من است. (ناظم الاطباء). مطنب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
خوش منشی کردن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با کسی خوش طبعی کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). با کسی خوش منشی کردن. (دهار). با کسی خوش طبعی و مزاح کردن. (غیاث) (آنندراج). شوخی کردن و بازی کردن با کسی. (از اقرب الموارد). طیبت. مفاکهه. شوخی. مزاح. خوش طبعی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ قبل و بعد شود
خوش منشی کردن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با کسی خوش طبعی کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). با کسی خوش منشی کردن. (دهار). با کسی خوش طبعی و مزاح کردن. (غیاث) (آنندراج). شوخی کردن و بازی کردن با کسی. (از اقرب الموارد). طیبت. مفاکهه. شوخی. مزاح. خوش طبعی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ قبل و بعد شود
شوخی و مزاح و خوش طبعی و خوش منشی. (ناظم الاطباء). خوش منشی. ج، مطایبات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در حق خواجه زکی ابوالطبیب از طریق مطایبه گوید. (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 127). بس کن خاقانی از مطایبه زیرا باطن او درد و ظاهرش همه صاف است. خاقانی. و رجوع به مطایبت و مطایبه شود. - مطایبه کردن، هزل کردن. شوخ طبعی کردن. شوخی کردن. مزاح کردن
شوخی و مزاح و خوش طبعی و خوش منشی. (ناظم الاطباء). خوش منشی. ج، مطایبات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در حق خواجه زکی ابوالطبیب از طریق مطایبه گوید. (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 127). بس کن خاقانی از مطایبه زیرا باطن او درد و ظاهرش همه صاف است. خاقانی. و رجوع به مطایبت و مطایبه شود. - مطایبه کردن، هزل کردن. شوخ طبعی کردن. شوخی کردن. مزاح کردن
موافق و برابر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کندن و گود کردن. قولهم طابن هذه الحفیره طأمنهاو طأطأها، گود کرد زمین را. (از اقرب الموارد)
موافق و برابر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کندن و گود کردن. قولهم طابن هذه الحفیره طأمنهاو طأطأها، گود کرد زمین را. (از اقرب الموارد)
خواستن حق خود را از کسی و بازجست کردن. (آنندراج) (از منتهی الارب). طلب نمودن و باز جستن. (غیاث). چیزی از کسی درخواستن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به مادۀ بعد شود
خواستن حق خود را از کسی و بازجست کردن. (آنندراج) (از منتهی الارب). طلب نمودن و باز جستن. (غیاث). چیزی از کسی درخواستن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به مادۀ بعد شود
به زبان کلیسایی یونان و سپس به زبان عیسویان یعقوبی مصر (قبط) به معنی تعظیم و حالت تعظیم و سجود آمده است و ’ضربوا له مطانوه’، یعنی اودر مقابلش سر تعظیم فرودآورد. (از دزی ج 2 ص 599)
به زبان کلیسایی یونان و سپس به زبان عیسویان یعقوبی مصر (قبط) به معنی تعظیم و حالت تعظیم و سجود آمده است و ’ضربوا له مطانوه’، یعنی اودر مقابلش سر تعظیم فرودآورد. (از دزی ج 2 ص 599)