جدول جو
جدول جو

معنی مطابق - جستجوی لغت در جدول جو

مطابق
برابر، یکنواخت، یکسان
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
فرهنگ فارسی عمید
مطابق
(مُ بَ)
برابر و موافق در چیزی:
یکچند به زرق شعر گفتی
بر شعر سیاه و چشم ازرق
باجد کنون متابعت کن
ای باطل و هزل را مطابق.
ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 236).
و رجوع به مطابق شود
لغت نامه دهخدا
مطابق
(مُ بِ)
موافق و برابر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یکسان و مثل و مانند و معادل. (ناظم الاطباء) : ابیات ابوتمام طائی موافق حال و مطابق وقت او آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 292). مطابق این سخن پادشاهی را مهمی عظیم پیش آمد گفت اگر این حالت به مراد من بر آید چندین درم دهم زاهدان را. (گلستان).
- مطابق شدن، موافق و هم فکر و هم رأی شدن. متفق و هماهنگ شدن. موافق شدن: وجمله برقمع و استیصال لشکر غور مطابق شدند. (جهانگشای جوینی). اکثر بر تفویض مفاتیح خانیت بر پسر او منکوقاآن متفق شدند و بر آن مطابق. (جهانگشای جوینی).
، در نزد صرفیون بر فعلی رباعی که مضاعف باشد اطلاق می گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 919) ، هر یک از دو کلمه متقابل که در مصراع یا بیتی آورده شود. رجوع به تضاد و مطابقه شود، تطابق دو کلمه مشابه یا مترادف در چهارمقاله آمده: ’رودکی گوید:
آفرین و مدح سود آید همی
گر به گنج اندرزیان آید همی.
و اندراین بیت از محاسن هفت صنعت است: اول مطابق، دوم متضاد...’. مرحوم قزوینی بر مؤلف چهارمقاله اعتراض کرده گوید: ’مطابقه و تضاد را دو صفت علی حده شمردن بعید از صواب است زیرا که جمع بین ضدین یا اضداد را که یکی از صنایع معنوی است، هم مطابقه نامند و هم تضاد و هم طباق و هم تکافؤ و اینها الفاظ مترادفه است. برای یک معنی در اصطلاح بدیع’. ولی باید دانست که مراد نظامی عروضی از مطابق، مطابقۀ ’آفرین’ و ’مدح’ است در بیت مذکور و در ذکر تضاد نظر به دو کلمه ’سود’ و ’زیان’ داشته... در قرنهای 5 و 6 هجری این کلمه بدین معنی مستعمل بوده. (از فرهنگ فارسی معین) :
همه باغ پرسندس و پر صناعت
چو لفظ مطابق چو شعر مکرر.
فرخی.
و رجوع به تعلیقات چهارمقالۀ نظامی عروضی چ معین ص 173 شود، آن اسب که پای همانجا نهد که دست نهاده. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
مطابق
موافق، یکسان و مثل و مانند و برابر
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
فرهنگ لغت هوشیار
مطابق
((مُ بِ))
موافق، برابر
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
فرهنگ فارسی معین
مطابق
برابر، همپوش
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
فرهنگ واژه فارسی سره
مطابق
برحسب، طبق، موافق، برابر، مساوی، معادل، سازگار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مطابق
وفقٌ
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به عربی
مطابق
Compliant
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مطابق
conforme
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مطابق
مطیع
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به اردو
مطابق
conforme
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مطابق
konform
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به آلمانی
مطابق
zgodny
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به لهستانی
مطابق
соответствующий
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به روسی
مطابق
відповідний
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مطابق
compatibel
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به هلندی
مطابق
สอดคล้อง
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به تایلندی
مطابق
conforme
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مطابق
mtiifu
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مطابق
תואם
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به عبری
مطابق
準拠した
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مطابق
遵从的
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به چینی
مطابق
준수하는
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به کره ای
مطابق
conforme
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مطابق
patuh
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مطابق
সামঞ্জস্যপূর্ণ
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به بنگالی
مطابق
अनुपालक
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به هندی
مطابق
uyumlu
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مطابقت
تصویر مطابقت
برابر کردن دو چیز با هم، برابر بودن، سازگار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطابقه
تصویر مطابقه
متضاد، چیزی که با دیگری مخالف باشد، ضد یکدیگر، در ادبیات در فن بدیع به کار بردن کلمات ضد یکدیگر در نظم یا نثر، تضاد، مطابقه، طباق، مقابل مترادف، در علوم ادبی ویژگی دو کلمۀ مخالف هم مانند سیاه و سفید، سرد و گرم، بلند و کوتاه، شیرین و تلخ، پاک و نا پاک و بیش و کم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطابقت
تصویر مطابقت
برابری با هم و مشابهت و مقابله و مناسبت و یکسانی و موافقت
فرهنگ لغت هوشیار
مطابقه و مطابقت در فارسی: ساچش بتایش، برابر کردن، چفسانیدن، مرو سیدن، یگانستن با هم ساختن، رو با رویی اتفاق کردن متحد شدن، مقابل کردن چیزی است بمثل آن، اتفاق اتحاد، مقابله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطابقه
تصویر مطابقه
((مُ بِ قِ))
برابر کردن، با هم برابر کردن دو چیز، مطابقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطابقت
تصویر مطابقت
همپوشی، هم خوانی
فرهنگ واژه فارسی سره