جدول جو
جدول جو

معنی مضم - جستجوی لغت در جدول جو

مضم(مَ ضَم م)
جای ضمیمه شدن. جای پیوستن: و از چند مخارم که از سم خیاط و مضم قماط تنگ تر بود بگذشتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 338)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مضمون
تصویر مضمون
تم (Theme) مضمون یا درون مایه به معنی موضوع یا محور اصلی یک اثر هنری، ادبی یا فیلم است که ایده های اصلی و پیام های مرکزی آن را منعکس می کند. مضمون می تواند مفاهیم گسترده ای را در بر گیرد و به شکلی معنادار و عمیق در اثر هنری یا ادبی جای گرفته باشد. این مفاهیم می توانند شامل احساسات، ایده ها، اخلاقیات، یا موضوعات اجتماعی باشند.
مثال هایی از مضمون ها در آثار هنری و ادبی:
1. عشق : مضمون عشق در بسیاری از داستان ها، شعرها و فیلم ها دیده می شود، مانند `رومئو و ژولیت` اثر ویلیام شکسپیر.
2. قدرت و فساد : مضمون قدرت و فساد در داستان ها و فیلم هایی که به بررسی تاثیر قدرت بر افراد و جامعه می پردازند، مانند `ارباب حلقه ها` اثر جی.آر.آر. تالکین.
3. مبارزه برای آزادی : مضمون مبارزه برای آزادی در آثار ادبی و سینمایی که به تلاش های افراد یا گروه ها برای رسیدن به آزادی و عدالت می پردازند، مانند `12 سال بردگی` یا `رستگاری در شاوشنک`.
4. هویت و خودشناسی : مضمون هویت و خودشناسی در داستان ها و فیلم هایی که به بررسی فرآیند شناخت و قبول خود می پردازند، مانند `زندگی پی` اثر یان مارتل.
5. تضادهای اخلاقی : مضمون تضادهای اخلاقی در آثاری که به بررسی انتخاب های دشوار و مسائل اخلاقی پیچیده می پردازند، مانند `جنایت و مکافات` اثر فئودور داستایوفسکی.
ویژگی های یک مضمون:
1. عمق و پیچیدگی : مضمون ها به طور معمول دارای عمق و پیچیدگی هستند و به بررسی مسائل اساسی زندگی می پردازند.
2. ارتباط با مخاطب : مضمون ها باید به گونه ای باشند که مخاطب بتواند با آن ها ارتباط برقرار کند و احساسات و تجربیات خود را درک کند.
3. انسجام در اثر : مضمون باید به طور مداوم در سراسر اثر حضور داشته باشد و با عناصر دیگر داستان یا اثر هنری هماهنگ باشد.
4. انعکاس ارزش ها و باورها : مضمون ها معمولاً ارزش ها، باورها و تجربیات نویسنده یا هنرمند را منعکس می کنند.
مضمون ها جزء اساسی هر اثر هنری و ادبی هستند و به آن عمق و معنای بیشتری می بخشند.
موضوع، طرح، پیام، مفهوم، دیدگاه اجتماعی یا حال و هوایی کلی که بر یک اثر هنری حاکم است
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از مضمر
تصویر مضمر
پوشیده و پنهان، نهان داشته، در ضمیر نگه داشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضمن
تصویر مضمن
شعری که شاعر در آن از شاعر دیگر شعری آورده باشد، تضمین شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضمون
تصویر مضمون
آنچه از کلامی مفهوم شود، موضوع کلام، معنی، مطلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضمضه
تصویر مضمضه
آب در دهان گرداندن، شستن دهان با آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضمحل
تصویر مضمحل
نیست و نابود، پراکنده، ازمیان رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضمار
تصویر مضمار
میدان، کنایه از عرصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضمر
تصویر مضمر
لاغر، کم گوشت، اسب لاغرمیان
فرهنگ فارسی عمید
(ضُ مَ ضِ)
ضماضم. شیر خشم آلود ودلیر. شیر که آمیزد هر چیز را (؟). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ ضَ)
مدینی. یکی از بطالین معروف، و بنام او کتابی کرده اند. (ابن ندیم)
لغت نامه دهخدا
(ضَ ضَ)
مرد خشمناک. (منتهی الارب). خشمگین. ج، ضماضم. (مهذب الاسماء) ، شیر خشم آلود، مرد تندار آمیزنده هر چیز را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ ضَ)
ابن عمرو غفاری. از یاران ابوسفیان است. صاحب کتاب حبیب السیر در سبب غزوۀ بدر گوید: هنگامی که ابوسفیان با قریشیان و اموال فراوان از شام بازگشته متوجه مکۀ مکرمه بودند، حضرت رسول با سیصدوپنج نفر از اصحاب که از آن جمله هشتاد کس از مهاجر و باقی از انصار بودند و هفتاد شتر و دو یا سه اسب و شش زره و هشت شمشیر داشتندبعزیمت گرفتن سر راه کاروان در دوازدهم یا ششم یا سیم ماه مبارک رمضان از مدینۀ طیبه روان شدند. ابوسفیان از این واقعه آگاهی یافته ضمضم غفاری را روانه کرد تا از قریش استمداد کند. چون ضمضم به حریم رسید و پیغام ابوسفیان به قوم رسانید اکثر اکابر و اصاغر قریش تهیۀ اسباب سفر کرده نهصدوپنجاه نفر از مشرکان متوجه حرب پیغمبر گشتند و در میان ایشان هفتصد شتر و صد سر اسب بود و مجموع سواران و بعضی از پیادگان زره داشتند... صاحب امتاع الاسماع گوید: ’... فادرکهم (ای ادرک عیر قریش) رجل ٌ من جذام بالزرقاء من ناحیه معان و هم منحدرون الی مکه. فاخبرهم ان محمداً صلی الله علیه و سلم قد کان عرض لعیرهم فی بدأتهم و انه ترکه مقیماً ینتظر رجعتهم و قد حالف علیهم اهل الطریق و وادعهم. فخرجوا خائفین الرصد و بعثوا ضمضم بن عمرو حین فصلوا من الشام و کانوا قد مروا به و هو بالساحل معه بکران فاستأجروه بعشرین مثقالاً و امره ابوسفیان صخربن حرب بن امیه ان یخبر قریشاً ان محمداً قد عرض لعیرهم و امره ان یجدع بعیره اذا دخل مکه و یحول رحله و یشق قمیصه من قبله و دبره و یصیح: الغوث الغوث، و یقال بعثوه من تبوک. و کان فی العیر ثلاثون رجلاً من قریش فیهم عمرو بن العاص و مخرمه بن نوفل فلم یرع اهل مکه الا و ضمضم یقول: یا معشر قریش، یا آل لوی بن غالب اللطیمه، قد عرض لها محمد فی اصحابه، الغوث الغوث !و الله ما اری ان تدرکوها. و قد جدّع اذنی بعیره، و شق قمیصه، و حول رحله، فلم تملک قریش من امرها شیئاً حتی نفروا علی الصّعب و الزلول، و تجهزوا فی ثلاثه ایام، و یقال فی یومین، و اعان قویهم ضعیفهم...’. آنگاه درباره خواب دیدن عاتکه و ضمضم آرد: ’... و رأی ضمضم بن عمرو ان وادی مکه یسیل دماً من اسفله و اعلاه ورأت عاتکه بنت عبدالمطلب رؤیاها التی ذکرت فی ترجمتها...’. رجوع به امتاع الاسماع ص 66، 68 و 69 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَمْ مَ)
به بوی خوش بسیارآلوده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضمیخ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَمْ مَ)
اسب تیزرفتار باریک میان. (غیاث) (آنندراج) :
میر ما را از پر روح الامین و زلف حور
پر تیرو پرچم رخش مضمر ساختند.
خاقانی.
صحن فلک از قران انجم
ماند رمۀ مضمران را.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 33).
، اسب فربه. (غیاث) (آنندراج) ، لاغر و کم گوشت و باریک میان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَمْ مِ)
آنچه لاغر میکند و باریک و نحیف کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ مِ)
آن که در دل نهان میدارد چیزی را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَمْ مَ)
شعر با تضمین. (منتهی الارب) (آنندراج). شعر تضمین شده و شعری که در وی از شاعر دیگر شعر داشته باشد. (ناظم الاطباء) ، بیتی که موقوف بر بیت دوم باشد در معنی. (منتهی الارب) (آنندراج). بیتی که در معنی موقوف به بیت دیگر باشد. (ناظم الاطباء) ، شیری که در پستان بود، آبی که در کوزه یا آوند بود. (ازذیل اقرب الموارد) ، آوازی که تا دیگری بدو نپیوندد به فهم نیاید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
در بیت زیر از مسعودسعد این کلمه، نکته، نادره، مضمون معنی میدهد و ضبط آنهم روشن نیست:
نیست از گفتۀ تو یک نکته
که درو صد هزار مضمن نیست.
مسعودسعد (دیوان چ یاسمی ص 538)
لغت نامه دهخدا
چامه ساختن، متلک ساختن مضمون بستن، مطلبی کنایه دار یامسخره آمیز برای کسی ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضمضه
تصویر مضمضه
آب در دهان گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضمضه کردن
تصویر مضمضه کردن
غراره کردن گردانیدن آب در دهان و شستن دهان با آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضموم
تصویر مضموم
ضمیمه شده و افزوده شده، پیوسته شده
فرهنگ لغت هوشیار
پذیرفتار گشته، متعهد شده، در میان گرفته شده، آنچه از کلامی مفهوم شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضمون بستن
تصویر مضمون بستن
مضمونی را بشعر در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضمون به
تصویر مضمون به
سپرده پایندانی وجه الضمان
فرهنگ لغت هوشیار
درو نیده در ضمن آمده، بیتی که معنی آن موقوف به بیت بعد باشد موقوف المعانی مدرج، بیتی مبتنی بر تضمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضمون کوک کردن
تصویر مضمون کوک کردن
متلک ساختن متلک کوک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضمون له
تصویر مضمون له
پایندان دار کسی که بنفع او ضمانت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضمر
تصویر مضمر
نهان داشته، پنهان و پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضمره
تصویر مضمره
مضمره در فارسی مونث مضمر بنگرید به مضمر مونث مضمر، جمع مضمرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضمن
تصویر مضمن
((مُ ضَ مَّ))
در ضمن آمده، بیتی که معنی آن موقوف به بیت بعد باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضمر
تصویر مضمر
((مُ مَ))
پوشیده، نهان داشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضمون
تصویر مضمون
درونمایه
فرهنگ واژه فارسی سره
پنهان، پوشیده، مستتر، نهان
متضاد: آشکار، عیان
فرهنگ واژه مترادف متضاد