- مضل
- گمراه کننده، آنکه سبب گمراهی کسی شود
معنی مضل - جستجوی لغت در جدول جو
- مضل
- ضائع گرداننده، بیراه کننده، گمراه کننده
- مضل ((مُ ض لُ))
- گمراه کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گمراهی، جایی که انسان راه را گم کند
مضله و مضلت در فارسی: گمراهی مضله در فارسی مونث مضل گمراه کننده گمراهی، محلی که شخص در آن راه را گم کند. مونث مضل
جای گمراهی و ضلالت
جمع مضل، گمراه کنندگان جمع مضل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جایگه، جا، جایگاه
مانند، نمونه
دستیابی، خواسته، کشش
دشواری، کاستی
آسیب رسان، زیان آور
الگو
گمراهتر، باضلالت تر
مروارید
سایه انداز، سایه دار
تاخیر کردن، درنگ کردن
ضرر رساننده، زیان آور
ذلیل کننده، خوار کننده
فرصت، مهلت، نرمی و آهستگی
افزون کننده، افزون آورنده
افزون شده، برتری داده شده، آنکه به فضل و برتری و فزونی او بر دیگری اعتراف کرده باشند، بسیار فضل
ریزنده، تر کننده، اشک بار
کسی که از احرام خارج شده
به ستوه آمدن، بیزاری، ملال
سبک یا شیوۀ ساختن چیزی مثلاً مدل ماشین، مدل خانه
طرح یا نمونه ای که چیزی را از روی آن می سازند، الگو
فرد یا شخصی که در تهیۀ یک اثر هنری، به عنوان الگو به کار گرفته شود
شخصی که از چهره یا اندام او، در کارهای هنری، آموزشی و تبلیغاتی استفاده شود
طرح یا نمونه ای که چیزی را از روی آن می سازند، الگو
فرد یا شخصی که در تهیۀ یک اثر هنری، به عنوان الگو به کار گرفته شود
شخصی که از چهره یا اندام او، در کارهای هنری، آموزشی و تبلیغاتی استفاده شود
روشن، درخشنده، روشنایی دهنده
جای بازگشت، حاصل، نتیجه، عاقبت
مولیدن، درنگ کردن، دیر کردن، دیر ماندن
حرامزاده، معشوق زن غیر از شوهر خودش
حرامزاده، معشوق زن غیر از شوهر خودش
نوعی صندلی یک یا چندنفرۀ راحتی دارای پایه و دسته های چوبی و تشک و پشتی نرم، اسباب خانه از قبیل میز، صندلی، نیمکت
آلت فلزی باریک و دراز به شکل لوله، در ورزش یکی از ادوات ورزش باستانی که از چوب ساخته می شود، آلتی که با آن سرمه به چشم می کشند، آلتی که جراح درون زخم فرومی برد، واحد اندازه گیری مسافت، برابر با یک سوم فرسخ
ملال آور، رنج آور، به ستوه آورنده
سخت و دشوار و زشت، امر مشکل و دشوار