جدول جو
جدول جو

معنی مضباه - جستجوی لغت در جدول جو

مضباه(مُ)
نان که در خاکستر گرم پخته باشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
مضباه(مَ)
از ’ض ب و’، مغاک کوماچ پختن. (منتهی الارب) (آنندراج). مغاکی که در آن کماچ می پزند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
ارض مدباه، زمین ملخ ناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
زمینی که بر آن همواره آفتاب باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). زمینی که همواره بر وی آفتاب باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَبْ بَ عَ)
ناقه مضبعه، ناقه ای که سینۀآن پیش شده باشد و هر دو بازوی آن باز گردیده باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ بِ عَ)
ناقه او اًمراءه مضبعه، ماده شتر یا زنی که آرزومند نر شده باشد. (از لسان العرب) (از ذیل اقرب الموارد) (از منتهی الارب). حیوان ماده و یا زنی که آرزومند نر شده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ عَ)
گوشت پارۀ زیر بغل به جانب پیش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). گوشت پارۀ زیر بغل از کنار پیش. (ناظم الاطباء). گوشت که به زیر بغل است. (یادداشت مؤلف). اللحمه التی تحت الابط. (بحر الجواهر)
جمع واژۀ ضبع و ضبع. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به ضبع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَبْ بَ رَ)
مؤنث مضبر: ناقه مضبره، ناقۀ استوارهیکل. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد). ماده شتر استوارخلقت آگنده گوشت. (ناظم الاطباء). ناقۀ استوارخلق. (مهذب الاسماء). و رجوع به مضبر شود
لغت نامه دهخدا
(مَبَءْ)
نهان جای. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). نهان جای و کمین گاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ ضَبْ بَ)
ارض مضبه، زمین سوسمارناک. ج، مضاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مغباه
تصویر مغباه
تله
فرهنگ لغت هوشیار
مضبه در فارسی سوسمار ناک زمین پر سوسمار زمینی که در آن سوسمار فراوان باشد، جمع مضاب
فرهنگ لغت هوشیار