جدول جو
جدول جو

معنی مضارعه - جستجوی لغت در جدول جو

مضارعه
(مُ رَ / رِ عَ / عِ)
مضارعه. رجوع به مضارعه و مضارعت شود
لغت نامه دهخدا
مضارعه
(ضَ رَ)
با چیزی مانیدن. (زوزنی). با کسی مانیدن. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر مانا و برابر گردیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مانا و برابرگردیدن با چیزی و مشابه وی شدن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مضارعه
مضارعه و مضارعت در فارسی مانایی برابری، جناس خط، شرکت مالک بازارع است در تقسیم حاصل. روش مزبور عبارتست از در نظر گرفتن پنج عامل جهت به ثمر رسانیدن حاصل و آن پنج عبارتند از: زمین آب شخم کار گاو در زمینهایی که با آب دستی مشروب شوند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مضارعت
تصویر مضارعت
مانند و شبیه یکدیگر شدن، مشابهت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضارع
تصویر مضارع
در دستور زبان فعلی که به زمان حال یا آینده دلالت کند
در علم عروض بحری بر وزن مفاعیلن فاعلاتن مفاعیلن فاعلاتن
فرهنگ فارسی عمید
با هم زراعت کردن یا قرار کشت کاری با هم گذاشتن بر طبق قرارداد معین، عقدی که در آن صاحب زمین، زمین خود را به کس دیگر واگذار می کند که در آن زراعت کند و حاصل آن را میان خود قسمت کنند
فرهنگ فارسی عمید
معامله ای که در آن سرمایه ای برای تجارت در اختیار دیگری قرار می دهند و سود آن را طبق توافق قبلی تقسیم می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(شَیْءْ)
زمین به برزگری فا کسی دادن. (تاج المصادر بیهقی). معامله در زمین به بعض حاصل آن در صورتی که بذر نیز از مالک باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با یکدیگر کشاورزی کردن وزمین را بر بعض حاصل آن به کسی دادن و تخم بر ذمۀ مالک باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ / رِ عَ)
مانا شدن و مشابهت: و مضارع را ازبهر آن مضارع خوانند که در تربیع و تقدیم اوتاد به هزج مانند است و مضارعت، مشابهت و مقابلت است. (المعجم چ 1 ص 54)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ / رِ عَ / عِ)
مصارعه. مصارعت. کشتی گرفتن. (یادداشت مؤلف) : از مصارعۀ حوادث جز غصه و رنج دل نزاید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258). می دانستند با سیل در مصارعه آمدن جان بازی است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 207). و رجوع به مصارعت و مصارعه و کشتی شود
لغت نامه دهخدا
(صِ با)
مسارعت. شتافتن. (منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (دهار). سرعت گرفتن. (اقرب الموارد). با کسی شتافتن. (ترجمان القرآن علامۀ جرجانی). شتافتن و با هم شتابی و جلدی نمودن. (آنندراج) ، شتابانیدن. (المصادر زوزنی) (دهار). و رجوع به مسارعت شود
لغت نامه دهخدا
در اصطلاح حقوقی عقدی است که به موجب آن احد طرفین زمینی را برای مدت معینی به طرف دیگر می دهد که آن را زراعت کرده و حاصل را تقسیم کنند. (قانون مدنی مادۀ 518). در عقد مزارعه حصۀ هر یک از مزارع و عامل باید به نحو اشاعه از قبیل ربع یاثلث یا نصف و غیره معین گردد، و اگر به نحو دیگر باشد احکام مزارعه جاری نخواهد شد. (قانون مدنی 519). در اصطلاح فقهی، عقد لازمی است که باطل نمی شود مگر به تفاسخ. مزارعه مصدر از ’زرع’ معامله و معاهده بین مردم است که به ایجاب از یک طرف و قبول از طرف دیگر انجام میگیرد و به لحاظ اینکه زارع به تسبیب مالک عمل زرع را انجام میدهد مثل این است که این عمل را به شرکت انجام داده اند به این لحاظ مزارعه را بر آن اطلاق نموده اند و بیان نموده اند مزارعه را به اینکه آن معامله بر زمین است به یک حصه و بهره ای از حاصل زمین
لغت نامه دهخدا
(شَ)
با یکدیگر آمیزش کردن. (از منتهی الارب). مخالطه. (اقرب الموارد). مذارعت، به پیمایش بیع کردن. (منتهی الارب). با ذرع کردن و پیمودن فروختن پارچه را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(ضَ غَ مَ)
همدیگر را دشنام دادن، تیر انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، قریب شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نزدیک شدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به ضراح شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ فَ طَ)
همدیگر جنگ کردن، و دشمنی نمودن. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به ضراس شود
لغت نامه دهخدا
(عَطَ)
باهم سخن گفتن و کنگاش نمودن. (آنندراج). سخن گفتن با کسی و مشاوره نمودن و کنگاش کردن. (ناظم الاطباء). مناطقه. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(کَ یَ)
یکدیگر را کتک زدن، تجارت کردن در مال کسی به اینکه بهره ای از سود مر وی را باشد.
- مضاربه کار، سوداگری که مایه ندارد و از مال دیگری سوداگری می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
با کسی شمشیر زدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). به شمشیر زدن یکدیگر را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همدیگر را با شمشیر زدن. (ناظم الاطباء) ، غلبه کردن در نبرد: ضاربه فضربه، نبرد کرد او را در ضرب پس غالب آمد او را در آن (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، غلبه فی الضرب. (اقرب الموارد) ، انبازی کردن دو کس در مال و تن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، تجارت نمودن از مال غیر. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تجارت کردن در مال کسی به اینکه بهرۀ معینی از سود، مر وی را باشد. (از ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقه) عقدی است بین دو طرف که بر مالی از کسی و عملی از دیگری. و در آغاز این عمل را ایداع گویند و هنگام عمل یعنی وقتی که مضارب در رأس المال تصرفی کرد توکیل خوانند و زمانی که سود حاصل شد و تحقق یافت شرکت نامند و غصب باشد اگر مخالف آنچه ذکر شده باشد. و بضاعت است اگر تمامی سود شرط شده باشد به صاحب مال برسد و قرض خواهد بود درصورتی که تمامی سود مضارب را باشد. اجراء صیغۀ مضاربه بدین نحو است که صاحب مال بگوید: من این مبلغ را به اختیار تو نهادم بعنوان مضاربه یا معامله بر اینکه از سود آن تو را حصۀ معلوم از قبیل نصف یا ثلث باشد. و مضارب بگوید قبول کردم و قید سود احتراز از مزارعه است که در آن حال بذر صاحب زمین راست و حاصل زراعت را در عرف به لفظ ’خارج’ نام برند نه به لفظ ’ربح’ و نیز احتراز از شرکت در رأس المال است لاغیر. چه آن شرطی است که برای مضاربه موجب فساد است و قید بمالی از کسی و عملی از دیگری برای اکتفاء به اقل است... (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 873). که شخصی مالی را به دیگری بدهد که با آن تجارت کند بدین معنی که سود حاصل میان آن دو مشترک باشد وخسارت به عهدۀ صاحب مال و مضاربه مشتق از ضرب بمعنی مضروب است زیرا تجارت اغلب نیاز به مسافرت دارد، مضاربه را قراضی نیز گویند و بالجمله نزد فقها عقدی است بین دو نفر که یکی ضمانت کند بدیگری مالی دهد که با آن تجارت کند به سهم شایع معلومی از سود مانند نصف یا ثلث و مضارب در حکم وکیل است و باید مطابق قرارصاحب مال عمل کند و رأس المال باید از نقدین مسکوک یا پول رایج باشد و معین و حاضر باشد نه دین، و سهم مضارب یعنی عامل معین باشد و عقدی است جائز از طرفین. و اگر مال المضاربه دین یا نامعلوم و یا سهم مضارب نامعلوم باشد عقد باطل است. (از فرهنگ علوم تألیف سجادی). و رجوع به قراض و کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ رَ)
با کسی خفتن. (تاج المصادر بیهقی). هم بستر کردن زن را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : ضاجع امرأته مضاجعهً و ضجاعاً، هم بستر خود کردن زن خود را. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(طَ عَ)
با کسی قرعه زدن. قراع. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). با همدیگر قرعه انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با کسی شمشیر زدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، واکوفتن دلیران بعض مر بعض را. (منتهی الارب) (آنندراج). واکوفتن دلیران همدیگر را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مقارعت شود، گرفتن ناقۀ سرکش و خوابانیدن آن را برای گشن که گشنی کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مساهمه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ بَ عَ)
کشتی گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با کسی کشتی گرفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). کشتی کردن با هم و همدیگر را بر زمین کوفتن. (آنندراج). و رجوع به مصارعت و مصارعه و کشتی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مضاره
تصویر مضاره
در فارسی: زیان رساندن گزند رساندن گزند رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مقارعه و مقارعت در فارسی، پشک انداختن، وا کوفتن در جنگ، واکوفتن دلیران یکدیگر را: (... و طنین ذباب الغضب هیبت از وقع مقارعت هر دو فریقین بگوش روزگار آمد) (مرزبان نامه. 1317 ص 222)، قرعه انداختن با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
مصارعه و مصارعت در فارسی: کشتی بر زمین کوفتن: یکدیگر را کشتی گرفتن یکدیگر را بر زمین کوفتن، کشتی گیری
فرهنگ لغت هوشیار
مضاجعه و مضاجعت در فارسی: همخوابی همبستری: با زن باهم خوابیدن هم بستر گردیدن، همخوابگی هم بستری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاربه
تصویر مضاربه
با سرمایه کسی تجارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضارعت
تصویر مضارعت
مشابهت و مقابلت
فرهنگ لغت هوشیار
مسارعه و مسارعت در فارسی پیشدستی چمک، شتاب شتاب کردن تند شتافتن، پیشی گرفتن بر یکدیگر، شتاب تعجیل، سبقت
فرهنگ لغت هوشیار
مزارعه در فارسی کشاورزی، شمیزش پیمانی است میان خاوند و کشتکار که بخشی از برداشت به خاوند داده می شود زراعت کردن، عقدی است که بموجب آن احد طرفین زمینی را برای مدت معینی بطرف دیگر میدهد که آنرا زراعت کرده و حاصل را تقسیم کنند. توضیح در عقد مزارعه حصه هر یک از مزارع وعامل باید بنحو اشاعه از قبیل ربع یا ثلث یا نصف و غیره معین گردد و اگر بنحو دیگر باشد احکام مزارعه جاری نخواهد شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضارع
تصویر مضارع
شریک و شبیه و مانند شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاربه
تصویر مضاربه
((مُ رَ بَ یا رِ بِ))
با یکدیگر زد و خورد کردن، نوعی وام که تاجر برای انجام معاملات از بانک می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضاجعه
تصویر مضاجعه
((مُ جَ عَ یا عِ))
با هم خوابیدن، همبستر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضارع
تصویر مضارع
زمان کنونی
فرهنگ واژه فارسی سره
زراعت کردن، عقد زراعت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تجارت و معامله اشتراکی با سرمایه یکی ازطرفین قرارداد، زدوخورد کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد