- مصید
- تله دام شست شکار ابزار آلت صید جانوران دام، جمع مصائد (مصاید)
معنی مصید - جستجوی لغت در جدول جو
- مصید ((مِ یَ))
- آلت صید جانوران، دام، جمع مصائد (مصاید)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مصیده در فارسی مونث مصید شکار ابزار دام آلت صید جانوران: دام، جمع مصائد (مصاید)
توجه
بیانگر، پیروز
پایبند، پابسته
سودمند، کارآمد
پیرو
مراقب، چشم دارنده به چیزی
کژ کردن، شیر بیشه، گردنفراز
محصول، کشت و دروده
صید کردن
فایده دهنده، سودمند
کشیده شده، دراز
مداد، مرکب،برای مثال چون رخت را نیست در خوبی امید / خواه نه گلگونه و خواهی مدید (مولوی - لغت نامه - مدید)
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
مداد، مرکب،
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
بند شده، پابند، در قید و بند
برافراشته، بلند، محکم، استوار
آنچه از مزرعه درو کرده باشند، درو شده
مصیدها، دام ها، تله ها، جمع واژۀ مصید
حاذق، باتجربه در امور، کسی که کاری را تکرار کند، آنکه درس را برای شاگردان تکرار کند
افزودنی، بسیاری، زیادشونده، بسیار، کنایه از مایۀ افزونی، در علوم ادبی در قافیه، حرفی که در قافیه پس از خروج واقع می شود، مزایده
بزرگوار، گرامی، شریف، بلندپایه، از نام های خداوند
کسی که کار نیکو بکند یا چیزی نیکو بیاورد، نیکو آورنده
شاعری که شعر نیکو بگوید
شاعری که شعر نیکو بگوید
گچ کاری شده، آنچه با گچ یا آهک اندود شده، استوار و بلند
مایعی که آن را بجوشانند تا مقداری از آن تبخیر شود و طعم یا رنگش تغییر کند، تبخیر شده
سرزمینی که در آن شکار فراوان باشد، جای شکار کردن، شکارگاه، شکارستان، نخجیرگاه، صیدگاه
غرچه (مابون) کونخاره
رگ زده شده
مغزپز، خشکه گوشت، چوبدستی، کوهان فربه درشتر، نیزه شکسته، چغامه از راه چغانه ای توبی ساز وز وزن چغامه ای توبی راه (شهید) نیزه شکسته، قصیده، شعر پاکیزه و نیکو، گوشت خشک، استخوان با مغز
شکار جوی، شکارگر شکار جوینده، شکار کننده بحیله
بزرگوار و شریف
گریز گاه
دراز، طویل، ممدود، دراز بالا