جدول جو
جدول جو

معنی مصید - جستجوی لغت در جدول جو

مصید(مَ)
صیدکرده شده و شکارشده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مصید(مِصْ یَ)
دام و آنچه بدان صید و شکار کنند. ج، مصاید. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). مصیده
لغت نامه دهخدا
مصید
تله دام شست شکار ابزار آلت صید جانوران دام، جمع مصائد (مصاید)
تصویری از مصید
تصویر مصید
فرهنگ لغت هوشیار
مصید((مِ یَ))
آلت صید جانوران، دام، جمع مصائد (مصاید)
تصویری از مصید
تصویر مصید
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشید
تصویر مشید
(پسرانه)
استوار، بلند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مصیب
تصویر مصیب
(پسرانه)
آنکه حقیقت امری را دریافته باشد، درستکار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مجید
تصویر مجید
(پسرانه)
دارای قدر و مرتب عالی، گرامی، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشید
تصویر مشید
برافراشته، بلند، محکم، استوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجید
تصویر مجید
کسی که کار نیکو بکند یا چیزی نیکو بیاورد، نیکو آورنده
شاعری که شعر نیکو بگوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقید
تصویر مقید
بند شده، پابند، در قید و بند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدید
تصویر مدید
کشیده شده، دراز
مداد، مرکب، برای مثال چون رخت را نیست در خوبی امید / خواه نه گلگونه و خواهی مدید (مولوی - لغت نامه - مدید)
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفید
تصویر مفید
فایده دهنده، سودمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاید
تصویر مصاید
مصیدها، دام ها، تله ها، جمع واژۀ مصید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معید
تصویر معید
حاذق، باتجربه در امور، کسی که کاری را تکرار کند، آنکه درس را برای شاگردان تکرار کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزید
تصویر مزید
افزودنی، بسیاری، زیادشونده، بسیار، کنایه از مایۀ افزونی، در علوم ادبی در قافیه، حرفی که در قافیه پس از خروج واقع می شود، مزایده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجید
تصویر مجید
بزرگوار، گرامی، شریف، بلندپایه، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متصید
تصویر متصید
سرزمینی که در آن شکار فراوان باشد، جای شکار کردن، شکارگاه، شکارستان، نخجیرگاه، صیدگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشید
تصویر مشید
گچ کاری شده، آنچه با گچ یا آهک اندود شده، استوار و بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصعد
تصویر مصعد
مایعی که آن را بجوشانند تا مقداری از آن تبخیر شود و طعم یا رنگش تغییر کند، تبخیر شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصید
تصویر حصید
آنچه از مزرعه درو کرده باشند، درو شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ دَ)
مصید. دام و آنچه بدان صید و شکار کنند. (ناظم الاطباء). آنچه به وی صید کنند. (از (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). دام (از رسن یا چوب). ج، مصائد. (زمخشری) : عاطوف، عطوف، عطاف، مصیده ای که چوب کج داشته باشد. (منتهی الارب). و رجوع به مصید شود
لغت نامه دهخدا
(مِصْ یَ دَ)
مصید. دام و آنچه بدان صید وشکار کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). دام و آنچه بدان صید کنند از دام و جز آن. (دهار) (زمخشری) (از مهذب الاسماء). و رجوع به مصید شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عصید
تصویر عصید
غرچه (مابون) کونخاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصید
تصویر فصید
رگ زده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصید
تصویر حصید
محصول، کشت و دروده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصید
تصویر تصید
صید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصید
تصویر اصید
کژ کردن، شیر بیشه، گردنفراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصید
تصویر رصید
مراقب، چشم دارنده به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
مصیده در فارسی مونث مصید شکار ابزار دام آلت صید جانوران: دام، جمع مصائد (مصاید)
فرهنگ لغت هوشیار
مغزپز، خشکه گوشت، چوبدستی، کوهان فربه درشتر، نیزه شکسته، چغامه از راه چغانه ای توبی ساز وز وزن چغامه ای توبی راه (شهید) نیزه شکسته، قصیده، شعر پاکیزه و نیکو، گوشت خشک، استخوان با مغز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرید
تصویر مرید
پیرو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مفید
تصویر مفید
سودمند، کارآمد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقید
تصویر مقید
پایبند، پابسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موید
تصویر موید
بیانگر، پیروز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منید
تصویر منید
توجه
فرهنگ واژه فارسی سره