جدول جو
جدول جو

معنی مصغی - جستجوی لغت در جدول جو

مصغی(مُ غا)
مایل شده به طرفی: هو مصغی اناؤه، درباره کسی گویند که از بهره و نصیب وی کم کرده باشند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مصغی(مُ)
میل کننده. (از منتهی الارب). کسی که گوش می دهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصلی
تصویر مصلی
نمازگزار، نمازخوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملغی
تصویر ملغی
بی اثر شده، لغو شده، به شمار نیامده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصلی
تصویر مصلی
جای نماز خواندن، جای نماز و دعا، نمازگاه، محل مخصوص در خارج شهر که مردم در روزهای مخصوص برای نماز گزاردن به آنجا بروند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصغر
تصویر مصغر
در دستور زبان کلمه ای که علامت تصغیر (ک، چه، و) به آن افزوده باشند مانند پسرک، دریاچه، دخترو، تصغیر شده، کوچک شده
فرهنگ فارسی عمید
نیاز، گونه وام، جستگاه وام پرارین خواسته نوع طلب، مکان طلب. مطلوب جمع مباغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصلی
تصویر مصلی
نمازگزار، نماز کننده
فرهنگ لغت هوشیار
مصفا در فارسی: پالوده زر آلوده کم عیار بود زر پالوده پایدار بود (سنائی)، پاکیزه صاف کرده شده تصفیه شده: عسل مصفی شراب مصفی، خالص بی غش: عیش مصفی، پاکیزه مبرا: هر آینه چون مرآت حکم از زنگار غرض و میل مصفاست و اثقم که اگر تفحص بسزا رود همه حال برائت ذمت من ظاهر گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصغر
تصویر مصغر
کوچک شده، تصغیر شده
فرهنگ لغت هوشیار
موزراییک: گیبتو مسری منسوب به مصر: ، از مردم مصر اهل مصر، جمع مصریان. یا شمشیر مصری. نوعی شمشیر که در مصر ساخته میشد: آلت او شمشیر است و آن چهارده گونه است: یکی یمانی دوم هندی... یازدهم مصری، نبات (خوردنی) منسوب به مصر، شمشیر، قلم، تریاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملغی
تصویر ملغی
لغو شده، بی اثر شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصلی
تصویر مصلی
((مُ صَ لّ))
نمازگزار، نمازخوان، نمازگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملغی
تصویر ملغی
((مُ غا))
لغو شده، بی اثر شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصغر
تصویر مصغر
((مُ صَ غَّ))
تصغیر شده، کوچک شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصفی
تصویر مصفی
((مُ صَ فّا))
تصفیه شده، صاف شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصلی
تصویر مصلی
((مُ صَ ل لا))
جای نماز خواندن، جایی که مردم در عید فطر و قربان در آن نماز گزارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبغی
تصویر مبغی
((مَ))
مطلوب، جمع مباغی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبغی
تصویر مبغی
((مَ غا))
نوع طلب، مکان طلب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصلی
تصویر مصلی
نمازخانه، نمازگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
Chicken
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
poulet
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
ayam
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
মুরগী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
चिकन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
pollo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
курячий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
pollo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
kip
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
куриный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
kurczak
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
Hähnchen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
frango
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
닭고기
دیکشنری فارسی به کره ای