جدول جو
جدول جو

معنی مصطفی - جستجوی لغت در جدول جو

مصطفی
(پسرانه)
برگزیده، لقب پیامبر (ص)
تصویری از مصطفی
تصویر مصطفی
فرهنگ نامهای ایرانی
مصطفی
برگزیده، انتخاب شده، منتخب
تصویری از مصطفی
تصویر مصطفی
فرهنگ فارسی عمید
مصطفی
برگزیده، گزین کرده شده، یکی از القاب حضرت رسول (ص)
تصویری از مصطفی
تصویر مصطفی
فرهنگ لغت هوشیار
مصطفی
((مُ طَ فا))
برگزیده شده
تصویری از مصطفی
تصویر مصطفی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصطکی
تصویر مصطکی
کندر، صمغی سفید، نرم، خوش بو و شیرین که از درختی خاردار شبیه درخت مورد گرفته می شود و هنگام سوختن بوی خوشی می پراکند و در دندان پزشکی جهت قالب گیری دندان به کار می رفته، بستج، رماس، بستخ، رماست، کندر رومی
فرهنگ فارسی عمید
یونانی تازی گشته سکز اراه کندرک رماس در تازی مصطکا و مسطکاء نیز آمده گونه ای سقز که بصورت شیرابه ای بر اثر ایجاد شکاف از ساقه و شاخه های درختچه مصطکی خارج میشود وبصورت قطرات کوچکی در محل شکاف منعقد میگردد. قطرات سخت شده مصطکی بدرشتی نخودی کوچک و رنگش زرد پریده و کمی شفاف است و بو و طعم آن ملایم ومطبوع میباشد. در گرمای 108 درجه ذوب میشود وبر اثر جویدن بسهولت در زیر دندان نرم میگردد. مصطکی کمی از آب سنگین تر است و دراتروکلروفرم واسانس تربانتین و بمقدار کم در الکل حل میشود. گاهی مصطکی بجای آنکه برروی شاخه ها و ساقه درخت باقی بماند در پای درخت بر روی هم انباشته شده بصورت قطعات نسبه بزرگ در میاید. این قسم نوع خالص مصطکی را تشکیل میدهد. نوع اخیر رنگ قهوه یی دارد ومعمولا دارای ماسه وناخالصی های دیگر است. نوع مرغوب مصطکی بصورت دانه های کوچکی است و بمصرف جویدن میرسد کندر رومی کندرک مصطکا علک خاییدنی کندرو علک رومی مسطنجی. یا درخت مصطکی. درختچه ایست از تیره سماقی ها که در حقیقت یکی از گونه های پسته بشمار میرود و شاخه های ناهموار وبرگهایی مرکب از 5 تا 12 زوج برگچه با یک برگچه انتهایی دارد و معمولا در نواحی بحرالروم (مدیترانه) مخصوصا مجمع الجزایر یونان پرورش می یابد. از ساقه و شاخه های این درختچه بر اثر ایجاد شکاف شیرابه ای خارج میشود که بسهولت قطرات کوچکی در محل شکاف منعقد میگردد. معمولا از هر درخت سالیانه معادل 4 تا 5 کیلوگرم از این ماده که به مصطکی موسوم است بدست میاید درخت علک رومی درخت کندرک
فرهنگ لغت هوشیار
مصطفوی در فارسی: وابسته به مصطفی (ص) پیامبر اسلام در غیاث اللغات آمده که این واژه درست نیست منسوب به مصطفی (مطلقا)، منسوب به مصطفی (محمدبن عبدالله ص) پیغامبر اسلام: درین چمن گل بیخار کس نچید آری چراغ مصطفوی با شرار بولهبی است. (حافظ) توضیح بدانکه این لفظ بزیادت و او خطاست چرا که در لفظ مصطفی و مرتضی الف را که خامس بوده حذف کرده یاء نسبت می آرند در این صورت مصطفی ومرتضی هر دو بیای معروف صحیح بود و مرتضوی ومصطفوی بزیادت واو خطا باشد چنانکه با کثر در کلام خواص و عوام واقع است مگر چون در تصانیف ثقات بسیار آمده است لهذا چندان محل تعرض نیست. از جاربردی ودیگر کتب و رسائل
فرهنگ لغت هوشیار
خوارتاریک گسارشی آنچه که مصرف شود آنچه که بکار رود، مقدار مصرف: برنج مصرفی سالیانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصافی
تصویر مصافی
جمع مصفاه، پالونه ها
فرهنگ لغت هوشیار
فرونشیننده: چراغ گرما، خاموش خاموش شونده (چراغ آتش) فرو نشانده، خاموش
فرهنگ لغت هوشیار
((مَ طَ))
گونه ای سقز که به صورت شیرابه ای بر اثر ایجاد شکاف از ساقه و شاخه های درختچه مصطکی خارج می شود و به صورت قطرات کوچکی در محل شکاف منعقد می گردد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصطفوی
تصویر مصطفوی
((مُ طَ فَ))
منسوب به مصطفی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصرفی
تصویر مصرفی
((مَ رَ))
آنچه که مصرف شود، آن چه که به کار رود، مقدار مصرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منطفی
تصویر منطفی
((مُ طَ))
خاموش شده، فرو نشانده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصطفوی
تصویر مصطفوی
مربوط به مصطفی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منطفی
تصویر منطفی
خاموش، فرونشانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطفی
تصویر مطفی
خاموش کننده، فرونشانندۀ آتش
فرهنگ فارسی عمید
مصفا در فارسی: پالوده زر آلوده کم عیار بود زر پالوده پایدار بود (سنائی)، پاکیزه صاف کرده شده تصفیه شده: عسل مصفی شراب مصفی، خالص بی غش: عیش مصفی، پاکیزه مبرا: هر آینه چون مرآت حکم از زنگار غرض و میل مصفاست و اثقم که اگر تفحص بسزا رود همه حال برائت ذمت من ظاهر گردد
فرهنگ لغت هوشیار
مطفی در فارسی: فرو نشاننده خاموش کننده (آتش را)، مطففین، جمع مطفف در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصفی
تصویر مصفی
((مُ صَ فّا))
تصفیه شده، صاف شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطفی
تصویر مطفی
((مُ))
خاموش کننده آتش
فرهنگ فارسی معین