جدول جو
جدول جو

معنی مصحاحی - جستجوی لغت در جدول جو

مصحاحی
(مِ)
مقابل ممراضی. حالت و چگونگی مصحاح بودن. استقامت و پایداری در برابر بیماریها: بباید دانست که مصراعی نه ملکۀ نفسانی باشد که با وجود آن در قوت ادراک صارع صناعت کشتی گرفتن نیک داند و بر آن قادر بود... و همچنین مصحاحی نه هیأت صحت بود که از نوع دوم باشد بل هیأتی بود که با وجود آن مرضی عارض به نادر شود یا به آسانی زایل شود. (اساس الاقتباس ص 45)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متحاشی
تصویر متحاشی
هراسان، ترسان، بیمناک، در حال ترس و بیم
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
قسمی از ثوانی نجوم شبیه به چراغ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
شگفتی و زیبائی نماینده. یقال: تحالت المراءه اذا ظهرته حلاوه و عجباً. (آنندراج) (ازفرهنگ جانسون). و رجوع به تحالی و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
خویشتن را نگهدارنده و پرهیز نماینده. (آنندراج). هشیار و آگاه و ملتفت و متنبه و دوراندیش. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحامی شود
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ مَ)
مرد سخت و درشت و توانا (ی) گرداندام کوتاه بالا. (منتهی الارب). الرجل الشدید المجتمع الالواح. (اقرب الموارد)، مرد رفته موی پیش سر. (منتهی الارب). الاصلع. (اقرب الموارد)، مرد سترده موی سر. (منتهی الارب). المحلوق الراس. (اقرب الموارد). رجوع به صمحمح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
به یکسو شونده. (آنندراج). جدا و علیحده و جداگانه ایستادۀ از همدیگر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). دورشونده. به یکسو شونده. کناره گیرنده: هر چند از آن نهب و تاراج از سلطان متحاشی و مستشعر بودند. (تاریخ جهانگشا ج 2 ص 54). و رجوع به تحاشی شود، حاشاکننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
آنکه در برابر بیماریها بایستد و مقاومت کند. مقابل ممراض. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
جمع مصحح، ویراستاران جمع مصحح در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحامی
تصویر متحامی
خویشتندار، پرهیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
دور شونده به یکسو شونده دور شونده بیکسو شونده کناره گیر: هر چند از آن نهب و تاراج از سلطان متحاشی و مستشعر بودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاشی
تصویر متحاشی
((مُ تَ))
دور شونده، به یکسو شونده، کناره گیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
تصحيحيّةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
Corrective
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
correctif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
correttivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
ya kurekebisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
коррективный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
korrektiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
корективний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
korektywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
اصلاحی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
اصلاحی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
সংশোধনমূলক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
düzeltici
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
correctivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
수정의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
訂正的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
תיקוני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
改正的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
korektif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
แก้ไข
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
correctief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
corretivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
सुधारात्मक
دیکشنری فارسی به هندی