جدول جو
جدول جو

معنی مصادقات - جستجوی لغت در جدول جو

مصادقات(مُ دَ)
جمع واژۀ مصادقه. رجوع به مصادقه شود
لغت نامه دهخدا
مصادقات
جمع مصادقه
تصویری از مصادقات
تصویر مصادقات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ دَ)
جمع واژۀ مصادمه. (یادداشت مؤلف). رجوع به مصادمه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
جمع واژۀ مصادره. (یادداشت مؤلف) : بوسهل زوزنی بود آن میانه کار و بار همه وی داشت و مصادرات و مواضعات مردم... همه او می کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 145). بیشتر خلوتها با بوسهل زوزنی بود و صارفات او می برید و مرافعات را وی می نهاد و مصادرات او می کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 87). عمال تاش را که بر سر اعمال خراسان بودند بگرفت وهر یک را به مواقفات و مصادرات سنگین تسبیب کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 79) ، (اصطلاح منطق) مبادی تصدیقیه است که متعلم در صحت آنها تردید ندارد. مبادی تصدیقی خاصی است که ’بینهالثبوت’ باشد بنفسه و متعلم از معلم با شک و عناد و انکار می گیرد و وجه نامگذاری آن مبادی به مصادرات از آن جهت است که منشاء صدور و اثبات مسائل علم است. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی تألیف سجادی). و رجوع به مصادره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ /دِ قَ)
مصادقه. خلت. دوستی. دوستی ورزیدن با یکدیگر: در آبگیری دو بط و سنگ پشتی... به حکم مجاورت دوستی و مصادقت داشتند. (کلیله ودمنه). ایلک خان... پیش محمود به حکم مصاهرت و مصادقت که از جانبین سلسلۀ وداد و اتحاد منعقد بود، کتبی فرستاد... (سلجوقنامه ص 11). به شرایط موافقت و مصادقت در تحری مراضی و توخی مطالب و مباغی آن حضرت قیام نمودی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 46). حال موافقت و مصادقت میان سلطان و ایلک خان قائم بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 292). چون کیوک خان را به خانی برداشتند سبب مصادقتی که داشت باییسو که پسر صلبی جغتای بود. (تاریخ جهانگشای جوینی). میان ایشان مصادقتی و مصافاتی از روی آنک... حاصل آید. (تاریخ جهانگشای جوینی). یکی بود از امرای گورخان... با او از قدیم مصادقت و مصافاتی تمام داشت. (تاریخ جهانگشای جوینی). اسباب موافقت و مصادقت به نظام پیوست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 273) ، راستی از دو سوی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُصْ صَدْ دِ)
متصدقات. زنان تصدیق کننده. رجوع به مصّدّق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متادبات
تصویر متادبات
جمع متادبه، از ریشه پارسی ادب آموختگان جمع متادبه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مفارقه، جدایی ها جمع مفارقت جمع مفارقه (مفارق) : جدا شونده ها، الف - جواهر مجرده عقلیه و نفسیه یا مفارقات سفلیه نفوس مدبره انسانی یا مفارقات عقلیه عقول یا مفارقات علویه عقول و نفوس یا مفارقات محضه عقول یا مفارقات نوریه عقول. ب - معقولات و متصورات ذهنی و باین اعتبار کلیات نیز از مفارقاتند. یا مفارقات قدسی. عقول مجرده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معادله، همچندی ها ترازش ها جمع معادله: معادلات دو مجهولی. چیزهائی که برابر و معادل هم باشند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مطابقه، ساچش ها برابر کردن ها مرو سیدن ها چفسانیدن ها بتایش ها یگانستن ها جمع مطابقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسابقات
تصویر مسابقات
جمع مسابقه، آورد ها پشک ها جمع مسابقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرادفات
تصویر مرادفات
جمع مرادفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرافقات
تصویر مرافقات
جمع مرافقه، همراهی ها همگامی ها سازگاری ها جمع مرافقه (مرافقت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخادعات
تصویر مخادعات
جمع مخادعه، فریبکاری ها دو رنگی ها جمع مخادعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجادلات
تصویر مجادلات
جمع مجادله، - پیکارها دشمنی ها جمع مجادله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبادلات
تصویر مبادلات
جمع مبادله، داد و ستدها ورتش ها (مصدر واسم) جمع مبادله
فرهنگ لغت هوشیار
خیمه سرا پرده، چادری که بر فراز صحن خانه کشند، غباری که گرد چیزی را فراگیرد جمع سرادقات. یا سرادق اعلی. بارگاه احدیت که انوار الهی و صقع ربوی ست سرادقات نوریه سرادقات قدرت سرادقات جلال. یا سرادقات جلال. سرادقات اعلی. یا سرادقات قدرت. سرادقات اعلی. یا سرادقات نوریه. سرادقات اعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصادفات
تصویر تصادفات
جمع تصادف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصادمات
تصویر تصادمات
جمع تصادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصدقات
تصویر مصدقات
جمع مصدقه (مصدق) جمع مصدقه (مصدق)
فرهنگ لغت هوشیار
مصادقه: ایلگ خان از سلجوقیان خایف شده بود پیش محمود بحکم مصاهرت و مصادقت که از جانبین سلسله وداد و اتحاد منعقد بود کسی فرستاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصادرات
تصویر مصادرات
جمع مصادره، باز گیری ها تاوان گیری ها جمع مصادره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصادمات
تصویر مصادمات
جمع مصادمه، به هم زدن ها، به هم خوردن ها،کوست ها، همکوبی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصادقت
تصویر مصادقت
((مُ دَ قَ))
از روی اخلاص با کسی دوست شدن
فرهنگ فارسی معین
صداقت، محبت، وداد، ولا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مسابقات
تصویر مسابقات
Tournament
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مسابقات
تصویر مسابقات
tournoi
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مسابقات
تصویر مسابقات
torneio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مسابقات
تصویر مسابقات
Turnier
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مسابقات
تصویر مسابقات
turniej
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مسابقات
تصویر مسابقات
турнир
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مسابقات
تصویر مسابقات
турнір
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مسابقات
تصویر مسابقات
toernooi
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مسابقات
تصویر مسابقات
torneo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مسابقات
تصویر مسابقات
torneo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی