دهی از دهستان قاقازان است که در بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع است و 576 تن سکنه دارد. تپۀ مجاور آبادی دارای آثار باستانی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی از دهستان قاقازان است که در بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع است و 576 تن سکنه دارد. تپۀ مجاور آبادی دارای آثار باستانی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی از دهستان مشگین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشگین شهر (خیاو) ، واقع در 17هزارگزی جنوب خیاو و 17هزارگزی شوسۀ اردبیل به خیاو. جلگه، معتدل و دارای 412 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود انار. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان مشگین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشگین شهر (خیاو) ، واقع در 17هزارگزی جنوب خیاو و 17هزارگزی شوسۀ اردبیل به خیاو. جلگه، معتدل و دارای 412 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود انار. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی جزء دهستان مشگین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشگین شهر واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری خیاو در مسیر شوسۀ قدیم مشگین شهربه اردبیل. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 956 تن. آب آن از رود خانه قره سو و محصول آن غلات و حبوبات و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی جزء دهستان مشگین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشگین شهر واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری خیاو در مسیر شوسۀ قدیم مشگین شهربه اردبیل. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 956 تن. آب آن از رود خانه قره سو و محصول آن غلات و حبوبات و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مشگین باختری بخش مرکزی شهرستان مشگین شهر. واقع در یازده هزارگزی جنوب باختری مشگین شهر و یازده هزارگزی شوسۀ مشگین شهر به اهر. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل. دارای 16 تن سکنه میباشد. ترکی زبانند. از مشگین چای مشروب میشود. محصولات آنجا غلات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مشگین باختری بخش مرکزی شهرستان مشگین شهر. واقع در یازده هزارگزی جنوب باختری مشگین شهر و یازده هزارگزی شوسۀ مشگین شهر به اهر. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل. دارای 16 تن سکنه میباشد. ترکی زبانند. از مشگین چای مشروب میشود. محصولات آنجا غلات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
یکی از دهستانهای سه گانه بخش مرکزی شهرستان خیاو (مشکین شهر) است. این دهستان در باختر بخش واقع است و بیشتر روستاهای آن در جلگه قرار دارد. این دهستان دارای 71 آبادی بزرگ و کوچک است. و در حدود 19394 تن سکنه دارد. مرکز این دهستان قصابه و قراء مهم آن پریخان، نصیرآباد، میرکندی، جبدرق، عور، کوجنق، احدبیگلو، مجنده، احمدآباد، هیق است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4). و رجوع به همان کتاب ص 578 شود
یکی از دهستانهای سه گانه بخش مرکزی شهرستان خیاو (مشکین شهر) است. این دهستان در باختر بخش واقع است و بیشتر روستاهای آن در جلگه قرار دارد. این دهستان دارای 71 آبادی بزرگ و کوچک است. و در حدود 19394 تن سکنه دارد. مرکز این دهستان قصابه و قراء مهم آن پریخان، نصیرآباد، میرکندی، جبدرق، عور، کوجنق، احدبیگلو، مجنده، احمدآباد، هیق است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4). و رجوع به همان کتاب ص 578 شود
نام یکی از دهستانهای سه گانه بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر (خیاو) است. در خاور بخش و اغلب قراء آن در جلگه واقع است. از 59 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته. جمعیت آن در حدود 22362 تن است. مرکز دهستان ارجق و قراء مهم آن عبارتنداز: لاری، انار، نقدی بالا، قره قیه، آلی، ارباب، بالوجه، لحاق، چیقان، بجق، دوه بیگلو، کویچ، ساربانلار، میرعلیلو، قره درویش. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نام یکی از دهستانهای سه گانه بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر (خیاو) است. در خاور بخش و اغلب قراء آن در جلگه واقع است. از 59 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته. جمعیت آن در حدود 22362 تن است. مرکز دهستان ارجق و قراء مهم آن عبارتنداز: لاری، انار، نقدی بالا، قره قیه، آلی، ارباب، بالوجه، لحاق، چیقان، بجق، دوه بیگلو، کویچ، ساربانلار، میرعلیلو، قره درویش. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی جزو دهستان فشند بخش کرج شهرستان تهران. کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 189 تن. آب آن از چشمه و رود محلی ومحصول آنجا غلات، باغات میوه، قلمستان، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و گیوه چینی است. امام زاده ای دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی جزو دهستان فشند بخش کرج شهرستان تهران. کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 189 تن. آب آن از چشمه و رود محلی ومحصول آنجا غلات، باغات میوه، قلمستان، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و گیوه چینی است. امام زاده ای دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
هر چیز مشک آلود را گویند. (برهان) (آنندراج). مشک آلود. (ناظم الاطباء). که بوی مشک دارد. مانا به مشک: گوید که مرا این می مشکین نگوارد الا که خورم یاد شه عادل و مختار. منوچهری. این ز عالی گاه و عالی منصب و عالی رکاب وآن ز مشکین جعد و مشکین باده و مشکین عذار. منوچهری. بر تربتش که تبت چین شد چو بگذری از بوی نافه عطسۀ مشکین زند مشام. خاقانی. خاک مشکین که ز بالین رسول آورده ست حرز بازوش چو الکهف و چو کاها بینند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 99). یرحمک اللّه زد آسمان که دم صبح عطسۀ مشکین زد از صبای صفاهان. خاقانی. به قدر آنکه باد از زلف مشکین گهی هندوستان سازد گهی چین. نظامی. از اثر خاک تو مشکین غبار پیکر آن بوم شده مشکبار. نظامی. بر و بازو چو بلّورین حصاری سر و گیسو چو مشکین نوبهاری. نظامی. چو ناف آهوخونم بسوخت در دل تنگ برفت در همه آفاق بوی مشکینم. سعدی. کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند ببرد اجر دوصد بنده که آزاد کند. حافظ. خوش میکنم ببادۀ مشکین مشام جان کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید. حافظ. - مرز مشکین سواد، سرزمینی که سواد آن چون مشک است. - ، در بیت زیر کنایه از هندوستان است: نبشت آن سخنها که بودش مراد ز پیروزی مرز مشکین سواد. نظامی (شرفنامه چ وحید ص 364). ، سیاه. (آنندراج) (برهان). سیاه و تیره. (ناظم الاطباء) : دانی که دل من که فکنده ست به تاراج آن دو خط مشکین که پدید آمدش از عاج. دقیقی. روا نبود به زندان و بند بسته تنم اگر نه زلفک مشکین او بدی جلویز. طاهر. بسر برفکند آتش و برفروخت همه موی مشکین به آتش بسوخت. فردوسی. چو از باختر تیره شد روی مهر بپوشید دیبای مشکین سپهر. فردوسی. فروهشته بر سرو مشکین کمند که کردی بدان پردلان را به بند. فردوسی. کرده پنداری گرد تله ای هروله ای تا در افتاده به حلقش در مشکین تله ای. منوچهری. چو ماه آمد برون از ابر مشکین به شاهنشه درآمد چشم شیرین. نظامی. گفتم ز صوف مشکین شد روز روشنم شب گفتا نگر به کرباس تا ماهتاب بینی. نظام قاری (دیوان). دکمه هایی که نهادند به مشکین والا حقش آن است که لؤلوست به لالا نرسد. نظام قاری (دیوان)
هر چیز مشک آلود را گویند. (برهان) (آنندراج). مشک آلود. (ناظم الاطباء). که بوی مشک دارد. مانا به مشک: گوید که مرا این می مشکین نگوارد الا که خورم یاد شه عادل و مختار. منوچهری. این ز عالی گاه و عالی منصب و عالی رکاب وآن ز مشکین جعد و مشکین باده و مشکین عذار. منوچهری. بر تربتش که تبت چین شد چو بگذری از بوی نافه عطسۀ مشکین زند مشام. خاقانی. خاک مشکین که ز بالین رسول آورده ست حرز بازوش چو الکهف و چو کاها بینند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 99). یرحمک اللَّه زد آسمان که دم صبح عطسۀ مشکین زد از صبای صفاهان. خاقانی. به قدر آنکه باد از زلف مشکین گهی هندوستان سازد گهی چین. نظامی. از اثر خاک تو مشکین غبار پیکر آن بوم شده مشکبار. نظامی. بر و بازو چو بلّورین حصاری سر و گیسو چو مشکین نوبهاری. نظامی. چو ناف آهوخونم بسوخت در دل تنگ برفت در همه آفاق بوی مشکینم. سعدی. کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند ببرد اجر دوصد بنده که آزاد کند. حافظ. خوش میکنم ببادۀ مشکین مشام جان کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید. حافظ. - مرز مشکین سواد، سرزمینی که سواد آن چون مشک است. - ، در بیت زیر کنایه از هندوستان است: نبشت آن سخنها که بودش مراد ز پیروزی مرز مشکین سواد. نظامی (شرفنامه چ وحید ص 364). ، سیاه. (آنندراج) (برهان). سیاه و تیره. (ناظم الاطباء) : دانی که دل من که فکنده ست به تاراج آن دو خط مشکین که پدید آمدش از عاج. دقیقی. روا نبود به زندان و بند بسته تنم اگر نه زلفک مشکین او بُدی جلویز. طاهر. بسر برفکند آتش و برفروخت همه موی مشکین به آتش بسوخت. فردوسی. چو از باختر تیره شد روی مهر بپوشید دیبای مشکین سپهر. فردوسی. فروهشته بر سرو مشکین کمند که کردی بدان پردلان را به بند. فردوسی. کرده پنداری گرد تله ای هروله ای تا در افتاده به حلقش در مشکین تله ای. منوچهری. چو ماه آمد برون از ابر مشکین به شاهنشه درآمد چشم شیرین. نظامی. گفتم ز صوف مشکین شد روز روشنم شب گفتا نگر به کرباس تا ماهتاب بینی. نظام قاری (دیوان). دکمه هایی که نهادند به مشکین والا حقش آن است که لؤلوست به لالا نرسد. نظام قاری (دیوان)
نام دهستان حومه بخش نی ریز شهرستان فسا. این دهستان در شمال و خاور بخش واقع گردیده و محدود است از طرف شمال به ارتفاعات غوری و مشگان. از جنوب به سرکوه داراب. از خاور به شوره زار میدان گل (بین سیرجان و نی ریز). از باختر به بخش اسطهبانات. این دهستان از 6 آبادی و مزرعه تشکیل یافته و20000 تن سکنه دارد. و قراء مهم آن عبارتند از: هرگان، مشگان، قطرویه، غوری، ده چاه و جاهک است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و رجوع به مادۀ قبل شود قصبۀ مرکزی دهستان حومه مشگان از بخش نی ریز شهرستان فساست که 1800 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). و رجوع به مادۀ بعد شود
نام دهستان حومه بخش نی ریز شهرستان فسا. این دهستان در شمال و خاور بخش واقع گردیده و محدود است از طرف شمال به ارتفاعات غوری و مشگان. از جنوب به سرکوه داراب. از خاور به شوره زار میدان گل (بین سیرجان و نی ریز). از باختر به بخش اسطهبانات. این دهستان از 6 آبادی و مزرعه تشکیل یافته و20000 تن سکنه دارد. و قراء مهم آن عبارتند از: هرگان، مشگان، قطرویه، غوری، ده چاه و جاهک است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و رجوع به مادۀ قبل شود قصبۀ مرکزی دهستان حومه مشگان از بخش نی ریز شهرستان فساست که 1800 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). و رجوع به مادۀ بعد شود
دهی است از دهستان مشگین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشگین شهر، واقع در 18هزارگزی باختر مشگین شهر، با 146 تن سکنه. آب آن از بالخلوچای و مشکین چای و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مشگین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشگین شهر، واقع در 18هزارگزی باختر مشگین شهر، با 146 تن سکنه. آب آن از بالخلوچای و مشکین چای و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)