جدول جو
جدول جو

معنی مشمومات - جستجوی لغت در جدول جو

مشمومات
(مَ)
عطریات و چیزهای خوشبو که بوئیده شوند. (غیاث) (آنندراج). خوشبویها. مقابل مبصرات و مذوقات و ملموسات و مسموعات. بوئیدنیها از ریاحین و گلها و میوه و مرکبات معطر مانند بهی و سیب و ترنج و نارنج و کافور و زغفران و غالیه و جز آنها. (یادداشت مؤلف) : از همه انواع میوه ها و مشمومات بسیار. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 147). مشمومات چون نیلوفر و نرگس و بنفشه و یاسمن سخت بسیار بود. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 142). نان فراخ و میوه ها بسیار و مشمومات فراوان. (چهارمقالۀ عروضی)
لغت نامه دهخدا
مشمومات
جمع مشمومه، شمین ها، بوییدنی ها
تصویری از مشمومات
تصویر مشمومات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معلومات
تصویر معلومات
مجموعۀ آگاهی ها و اطلاعات
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ مضمومه. رجوع به مضمومه شود، ضمیمه ها و افزودگیها و فراهم آمدگیها. (ناظم الاطباء). و رجوع به مضموم شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ج شموم. بوییدنیها. (یادداشت مؤلف) : ترنج و شمامه و لیمو و دیگر شمومات بسیار یابند (در خیر) . (فارسنامۀ ابن بلخی ص 134). رجوع به شموم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشهودات
تصویر مشهودات
جمع مشهوده، آشکارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسموعات
تصویر مسموعات
جمع مسموعه، نیوشیدگان، شنودگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطعومات
تصویر مطعومات
جمع مطعومه (مطعوم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکوکات
تصویر مشکوکات
جمع مشکوکه (مشکوک)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشهوره، شناختگان جمع مشهوره (مشهور) : مشهورها، قضایایی باشند که همه مردم بدان اعتراف کرده باشند از راه عادات ومتضمن بودن مصالح آنها و غیره. یا مشهورات بظاهر. آن مقدمات باشند که باول شنیدن چنین و هم افتد که ایشان مشهورند و چون بحقیقت بنگری مشهور نباشند. یا مشهورات حقیقی. آن مقدمات باشند که حقیقه مشهورند نه بظاهر: مشهورات حقیقی مطلق چنانک عدل حسن است و ظلم قبیح و این حکم بحسب مصالح جمهور یا بسبب عادات فاضله و اخلاق جمیله که در نفوس راسخ باشد یا بسبب قوتی از قوتهاء نفس ناطقه غیر عقلی مانند رقت یا حمیت یا حیا یا غیر آن مقبول بود بنزدیک همه کس. یا مشهورات محدود. مقدماتی بود که بنزدیک قومی مشهور باشد چنانک تصدیق بان که تسلسل محال است بنزدیک متکلمان و هر اهل علمی و صناعتی را مانند آن مشهورات باشد که نزدیک غیر ایشان باشد که مقبول نبود
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به معموله انجامیده ها رواگ ها ساخته ها جمع معموله (معمول) عمل شده ها، متداولات، مصنوعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مظلومات
تصویر مظلومات
جمع مظلومه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معلومات
تصویر معلومات
چیزهای دانسته شده و علوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاورات
تصویر مشاورات
جمع مشاوره، اوسکارش ها رایزنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفهومات
تصویر مفهومات
جمع مفهومه، چم ها، همرافتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاومات
تصویر مقاومات
جمع مقاومه، پتوکی ها، پترانی ها، ایستادگی ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ملزومه، در فارسی: کار پردازی در تازی: باییدگان جمع ملزومه (ملزوم) یا اداره (دایره) ملزومات. کار پردازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملموسات
تصویر ملموسات
جمع ملموسه، بر ماسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسمومیت
تصویر مسمومیت
در تازی نیامده مستوکی زهر مندی، زهر ناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرموزات
تصویر مرموزات
جمع مرموزه، رازیکان پوشیدگان جمع مرموزه (مرموز)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشروبه، نوشابه ها جمع مشروبه (مشروب) : نوشیدن مشروبات الکلی ممنوع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشروحات
تصویر مشروحات
جمع مشروحه، گویا نیک ها گویا ها دار مک ها جمع مشروحه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرقومه، نوشته ها نامه ها زمین های کم گیاه دغ جمع مرقومه (مرقوم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجومات
تصویر مرجومات
جمع مرجومه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرحومات
تصویر مرحومات
جمع مرحومه، آمرزیدگان نیکیادان جمع مرحومه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسومات
تصویر مرسومات
مواجبها، راتبها، مرسوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محوومات
تصویر محوومات
از خود بیخود شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتومات
تصویر محتومات
جمع محتومه (محتوم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محمولات
تصویر محمولات
جمع محموله، بارها جمع محموله (محمول) بار برداشته شده ها، بار ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجزومات
تصویر مجزومات
جمع مجزومه (مجزوم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمولات
تصویر متمولات
جمع متموله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منظومات
تصویر منظومات
جمع منظومه (منظوم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرحومات
تصویر مرحومات
آمرزیدگان، زنده یادان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معلومات
تصویر معلومات
دانسته ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملزومات
تصویر ملزومات
پیش نیاز ها
فرهنگ واژه فارسی سره