در بدیع تبدیل کلمه به واسطۀ مجاورت لفظی یا تقدیری، برای مثال دنیا که در او مرد خدا گل نسرشته ست / نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم؟ (سعدی۲ - ۵۲۱) . که در آخر مصراع دوم به جای دل دادن، دل بسرشتن آورده مانند و مشابه شدن، با یکدیگر موافقت کردن
در بدیع تبدیل کلمه به واسطۀ مجاورت لفظی یا تقدیری، برای مِثال دنیا که در او مرد خدا گِل نسرشته ست / نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم؟ (سعدی۲ - ۵۲۱) . که در آخر مصراع دوم به جای دل دادن، دل بسرشتن آورده مانند و مشابه شدن، با یکدیگر موافقت کردن
مشعله. مشعل: یکیت مشعله باید یکی دلیل به راه دلیل خویش نبی گیر و از خردمشعل. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 249). چون نگیری سلسلۀ داود را حجت اینک داشت پیشت مشعله. ناصرخسرو. بد توان از خلق متواری شدن پس برملا مشعله در دست ومشک اندر گریبان داشتن. سنائی. دست صبا برفروخت مشعلۀ نوبهار مشعله داری گرفت کوکبۀ شاخسار. خاقانی. در شب حیرت گناه، راه امان گم کند پیش بود عفو او مشعلۀ اقتدار. خاقانی. به شب، هزار پسر جرعه ریخته به سرش بر به روز، مشعلۀ تابناک داده به دستش. خاقانی. تا مگر مشغلۀ پاسبان بنشیند و مشعلۀ کاروانیان فرومیرد. (سندبادنامه ص 220). بخت بیداراو تا چون مشعله همه اجزا چشم کرده است، چشم حوادث در شبهای فترت خیال فتنه به خواب ندیده است. (سندبادنامه ص 16). چون مشعله پیش بین موافق چون صبح پسین منیر و صادق. نظامی. ای مشعلۀ نشاطجویان صاحب رصد سرودگویان. نظامی. هزاران مشعله برشد همه مسجد منور شد بهشت و حوض کوثر شد پر از رضوان پر از حورا. مولوی (دیوان کبیر ج 1 ص 46). مشعله ای برفروز مشغله ای پیش گیر تا ببرند از سرت زحمت خواب و خمار. سعدی. مشعله ای برفروخت پرتو خورشید عشق خرمن خاصان بسوخت خانقه عام رفت. سعدی. در دل سعدی است چراغ غمت مشعله ای تا ابد افروخته. سعدی. - مشعلۀ خاوری، کنایه از خورشید جهان آراست. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب عالمتاب. (مجموعۀ مترادفات ص 13). خورشید. - مشعلۀ روز، کنایه از خورشید جهان آراست. (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب عالمتاب. (مجموعۀ مترادفات ص 13). مشعلۀ خاوری است که آفتاب عالتماب باشد. (برهان). و رجوع به ترکیب قبل شود. - مشعلۀ صبح، کنایه از خورشید جهان آراست. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب. (فرهنگ رشیدی) : مشعلۀ صبح تو بردی به شام کاذب و صادق تو نهادیش نام. نظامی. - مشعلۀ گیتی فروز، مشعلۀ صبح است که کنایه از آفتاب عالمتاب باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب. (فرهنگ رشیدی) (مجموعۀ مترادفات ص 13). - ، اشاره به حضرت رسول صلوات اﷲ علیه و آله. (برهان) (آنندراج). و رجوع به ترکیب مشعل گیتی فروز ذیل مشعل شود مشعل. (منتهی الارب). مشعله دان. ج، مشاعل. (مهذب الاسماء). جایی که در آن آتش افروزند. (از اقرب الموارد). و رجوع به مشعله شود
مشعله. مشعل: یکیت مشعله باید یکی دلیل به راه دلیل خویش نبی گیر و از خردمشعل. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 249). چون نگیری سلسلۀ داود را حجت اینک داشت پیشت مشعله. ناصرخسرو. بد توان از خلق متواری شدن پس برملا مشعله در دست ومشک اندر گریبان داشتن. سنائی. دست صبا برفروخت مشعلۀ نوبهار مشعله داری گرفت کوکبۀ شاخسار. خاقانی. در شب حیرت گناه، راه امان گم کند پیش بود عفو او مشعلۀ اقتدار. خاقانی. به شب، هزار پسر جرعه ریخته به سرش بر به روز، مشعلۀ تابناک داده به دستش. خاقانی. تا مگر مشغلۀ پاسبان بنشیند و مشعلۀ کاروانیان فرومیرد. (سندبادنامه ص 220). بخت بیداراو تا چون مشعله همه اجزا چشم کرده است، چشم حوادث در شبهای فترت خیال فتنه به خواب ندیده است. (سندبادنامه ص 16). چون مشعله پیش بین موافق چون صبح پسین منیر و صادق. نظامی. ای مشعلۀ نشاطجویان صاحب رصد سرودگویان. نظامی. هزاران مشعله برشد همه مسجد منور شد بهشت و حوض کوثر شد پر از رضوان پر از حورا. مولوی (دیوان کبیر ج 1 ص 46). مشعله ای برفروز مشغله ای پیش گیر تا ببرند از سرت زحمت خواب و خمار. سعدی. مشعله ای برفروخت پرتو خورشید عشق خرمن خاصان بسوخت خانقه عام رفت. سعدی. در دل سعدی است چراغ غمت مشعله ای تا ابد افروخته. سعدی. - مشعلۀ خاوری، کنایه از خورشید جهان آراست. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب عالمتاب. (مجموعۀ مترادفات ص 13). خورشید. - مشعلۀ روز، کنایه از خورشید جهان آراست. (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب عالمتاب. (مجموعۀ مترادفات ص 13). مشعلۀ خاوری است که آفتاب عالتماب باشد. (برهان). و رجوع به ترکیب قبل شود. - مشعلۀ صبح، کنایه از خورشید جهان آراست. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب. (فرهنگ رشیدی) : مشعلۀ صبح تو بردی به شام کاذب و صادق تو نهادیش نام. نظامی. - مشعلۀ گیتی فروز، مشعلۀ صبح است که کنایه از آفتاب عالمتاب باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب. (فرهنگ رشیدی) (مجموعۀ مترادفات ص 13). - ، اشاره به حضرت رسول صلوات اﷲ علیه و آله. (برهان) (آنندراج). و رجوع به ترکیب مشعل گیتی فروز ذیل مشعل شود مشعل. (منتهی الارب). مشعله دان. ج، مشاعل. (مهذب الاسماء). جایی که در آن آتش افروزند. (از اقرب الموارد). و رجوع به مَشْعَله شود
شتر مادۀ شادمان و تیزرو، مرد سبک و چالاک و زیرک و رسا در امور و خوش طبع، مرد درازبالا، شیر ترش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مطلع بر چیزی. (ناظم الاطباء)
شتر مادۀ شادمان و تیزرو، مرد سبک و چالاک و زیرک و رسا در امور و خوش طبع، مرد درازبالا، شیر ترش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مطلع بر چیزی. (ناظم الاطباء)
ابن طیسله بن جبار. از طایفۀ بنی نویره بن مالک، و از غطفان است. او از شاعران نامدار قرن اول هجری است و اشعاری در مدح محمد بن ولید بن عبدالملک دارد. درگذشت شمعله به سال 100 هجری قمری می باشد.. وی از گویندگان عرب است. (منتهی الارب) ابن الاخضر بن هبیره الضبی. شاعر نامدار دورۀ جاهلی. از حماسه سرایان عرب بود و از وی قصاید حماسی بجای مانده است.. وی از شاعران عرب است. (از منتهی الارب)
ابن طیسله بن جبار. از طایفۀ بنی نویره بن مالک، و از غطفان است. او از شاعران نامدار قرن اول هجری است و اشعاری در مدح محمد بن ولید بن عبدالملک دارد. درگذشت شمعله به سال 100 هجری قمری می باشد.. وی از گویندگان عرب است. (منتهی الارب) ابن الاخضر بن هبیره الضبی. شاعر نامدار دورۀ جاهلی. از حماسه سرایان عرب بود و از وی قصاید حماسی بجای مانده است.. وی از شاعران عرب است. (از منتهی الارب)
مؤنث مشمول. رجوع به مشمول شود، می سردشمال وزیده. (منتهی الارب) (آنندراج). شراب سرد و شراب شمال وزیده، نار مشموله، آتشی که باد شمال بر آن وزد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
مؤنث مشمول. رجوع به مشمول شود، می سردشمال وزیده. (منتهی الارب) (آنندراج). شراب سرد و شراب شمال وزیده، نار مشموله، آتشی که باد شمال بر آن وزد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
معموله در فارسی مونث معمول در آغاز واژه (معمول به) به کارمی رفته (قزوینی یاد داشت ها) بنگرید به معمول مونث معمول، جمع معمولات. توضیح: شاید اصل این کلمه در مورد کتب فقهیه فتوائیه اولا استعمال میشد و ابتدا} معمول به {میگفته اند یعنی کتب فتاوی که مابین عموم معمول به است و سپس بحذف جار و مجرور این تعبیر را بر مطلق کتب متداوله استعمال کرده اند (قزوینی. یادداشتها 306- 305: 3)
معموله در فارسی مونث معمول در آغاز واژه (معمول به) به کارمی رفته (قزوینی یاد داشت ها) بنگرید به معمول مونث معمول، جمع معمولات. توضیح: شاید اصل این کلمه در مورد کتب فقهیه فتوائیه اولا استعمال میشد و ابتدا} معمول به {میگفته اند یعنی کتب فتاوی که مابین عموم معمول به است و سپس بحذف جار و مجرور این تعبیر را بر مطلق کتب متداوله استعمال کرده اند (قزوینی. یادداشتها 306- 305: 3)
مشاکله و مشاکلت در فارسی: مانایی همچهرگی مشابه شدن مانندگردیدن، موافقت کردن باهم، مشابهت مانندگی: و مشاکلت تام در حرکات و حروف که در اجزاء لفظ باشد باعتباری دیگر مشاکلت ناقص بود در الفاظ، موافقت، اتحاد در شکل تشاکل (کشاف اصطلاحات)، از محسنات معنوی است و آن عبارتست از ذکر شی بلفظی غیر از لفظ مقرر برای آن بسبب مجاورت آن لفظ تحقیقا یا تقدیرا یعنی شی مذکور در جوار این غیر واقع شود محققا یا مقدرالله (مثال) : کند گر بر تو ظلم از کین بد اندیش تو هم آن ظلم کن بروی میندیش. (کشاف اصطلاحات) (ظلم در مصراع دوم بمعنی جزا و پاداش عمل بد است که بمناسبت جوار باظلم اول بدین لفظ تعبیر شده)
مشاکله و مشاکلت در فارسی: مانایی همچهرگی مشابه شدن مانندگردیدن، موافقت کردن باهم، مشابهت مانندگی: و مشاکلت تام در حرکات و حروف که در اجزاء لفظ باشد باعتباری دیگر مشاکلت ناقص بود در الفاظ، موافقت، اتحاد در شکل تشاکل (کشاف اصطلاحات)، از محسنات معنوی است و آن عبارتست از ذکر شی بلفظی غیر از لفظ مقرر برای آن بسبب مجاورت آن لفظ تحقیقا یا تقدیرا یعنی شی مذکور در جوار این غیر واقع شود محققا یا مقدرالله (مثال) : کند گر بر تو ظلم از کین بد اندیش تو هم آن ظلم کن بروی میندیش. (کشاف اصطلاحات) (ظلم در مصراع دوم بمعنی جزا و پاداش عمل بد است که بمناسبت جوار باظلم اول بدین لفظ تعبیر شده)
مشعله در فارسی: چراغدان چراغواره شماله مشعل: هزاران مشعله بر شد همه مسجد منور شد بهشت وحوض کوثر شد پر از رضوانپرازحورا. (دیوان کبیر)، جمع مشاعل. یا مشعله خاوری. خورشید. یامشعله روز. خورشید. یا مشعله صبح. خورشید. یا مشعله گیتی فروز. خورشید، حضرت رسول ص
مشعله در فارسی: چراغدان چراغواره شماله مشعل: هزاران مشعله بر شد همه مسجد منور شد بهشت وحوض کوثر شد پر از رضوانپرازحورا. (دیوان کبیر)، جمع مشاعل. یا مشعله خاوری. خورشید. یامشعله روز. خورشید. یا مشعله صبح. خورشید. یا مشعله گیتی فروز. خورشید، حضرت رسول ص