جدول جو
جدول جو

معنی مشقوح - جستجوی لغت در جدول جو

مشقوح(مَ)
مقبوح. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مردود و ملعون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشروح
تصویر مشروح
شرح داده شده، بیان شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
رجل مشبوح الذراعین، مرد پهن بازو بزرگ استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَوْ وِ)
زخم ریمناک. (آنندراج). ریش و زخم ریمناک گردیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تقوح شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دریده و چاک زده وشکافته. (ناظم الاطباء). شکافته. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متقوح
تصویر متقوح
زخم ریمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشروح
تصویر مشروح
بیان کرده شده، ذکر شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشروح
تصویر مشروح
((مَ))
بیان شده، شرح داده شده
فرهنگ فارسی معین