دیوانه و شیفتۀ دل رفته از جنون و بیم و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). شیفته و عاشق و محب. (غیاث). عاشق. سخت دوستدار. شیفته. (یادداشت دهخدا) : مکشوف به کوشش و به بخشش مشعوف به قادم و به ذاهب. انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص 14). ، خوشحال و خوشدل. (ناظم الاطباء) : سزاوارتر چیزی که زبان گوینده بدان مشعوف باشد و عنان جوینده بدان معطوف، حمد و ثنای باری جلت قدرته و علت کلمته است. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 6). مستوجب آن گردد که خاطر عاطر دریامقاطر فیض مآثر ملوک و امراء نامدار مسرور و مشعوف شود. (بهجت الروح ص 88)
دیوانه و شیفتۀ دل رفته از جنون و بیم و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). شیفته و عاشق و محب. (غیاث). عاشق. سخت دوستدار. شیفته. (یادداشت دهخدا) : مکشوف به کوشش و به بخشش مشعوف به قادم و به ذاهب. انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص 14). ، خوشحال و خوشدل. (ناظم الاطباء) : سزاوارتر چیزی که زبان گوینده بدان مشعوف باشد و عنان جوینده بدان معطوف، حمد و ثنای باری جلت قدرته و عَلت کلمته است. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 6). مستوجب آن گردد که خاطر عاطر دریامقاطر فیض مآثر ملوک و امراء نامدار مسرور و مشعوف شود. (بهجت الروح ص 88)
مغلوب به بزرگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مردم فرودست و ناکس و وضیع، مقابل شریف: رئیس و مرئوس و شریف و مشروف روی به درگاه آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی)
مغلوب به بزرگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مردم فرودست و ناکس و وضیع، مقابل شریف: رئیس و مرئوس و شریف و مشروف روی به درگاه آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی)
نامش حاجی امام قلی آقا و برادر مهتر موسی خان وصاف و جوانی نجیب و بلندهمت بود. ملازمت امور دیوانی را ترک کرد، و با مشایخ اهل حال و معارف اهل کمال رابطۀ کامل حاصل کرد. از اوست: نه هراس دوزخ و نی هوس بهشت ما را شود آخر آنچه اول شده سرنوشت ما را. و رجوع به مجمعالفصحاء ج 2 صص 945-946 شود
نامش حاجی امام قلی آقا و برادر مهتر موسی خان وصاف و جوانی نجیب و بلندهمت بود. ملازمت امور دیوانی را ترک کرد، و با مشایخ اهل حال و معارف اهل کمال رابطۀ کامل حاصل کرد. از اوست: نه هراس دوزخ و نی هوس بهشت ما را شود آخر آنچه اول شده سرنوشت ما را. و رجوع به مجمعالفصحاء ج 2 صص 945-946 شود
شعبده باز و افسونگر. (منتهی الارب) (آنندراج). مشعوذ. که شعبده کند. و صیغۀ مفعول یعنی ’مشعوذ’ برای مبالغه به کار رود. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود
شعبده باز و افسونگر. (منتهی الارب) (آنندراج). مُشَعْوَذ. که شعبده کند. و صیغۀ مفعول یعنی ’مشعوَذ’ برای مبالغه به کار رود. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود
دیوانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کسی که اندرون دلش چیزی رسیده باشد. (غیاث). شیفته و دیوانه در دوستی و عشق. (از اقرب الموارد) : زنبور انگبین بر نیلوفر نشیند وبه رایحه معطر و نسیم معنبر آن مشغول و مشغوف. (کلیله و دمنه چ قریب ص 92). ای عراق، اﷲ جارک نیک مشغوفم به تو وی خراسان، عمرک اللّه سخت مشتاقم به تو. خاقانی
دیوانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کسی که اندرون دلش چیزی رسیده باشد. (غیاث). شیفته و دیوانه در دوستی و عشق. (از اقرب الموارد) : زنبور انگبین بر نیلوفر نشیند وبه رایحه معطر و نسیم معنبر آن مشغول و مشغوف. (کلیله و دمنه چ قریب ص 92). ای عراق، اﷲ جارک نیک مشغوفم به تو وی خراسان، عمرک اللَّه سخت مشتاقم به تو. خاقانی
طعام مذعوف، طعام زهرآمیخته. (منتهی الارب). طعامی که در آن ذعاف یعنی سم قاتل و زهر زودکشنده باشد. (از متن اللغه). مسموم. (اقرب الموارد) ، دوای زهردار. (ناظم الاطباء)
طعام مذعوف، طعام زهرآمیخته. (منتهی الارب). طعامی که در آن ذعاف یعنی سم قاتل و زهر زودکشنده باشد. (از متن اللغه). مسموم. (اقرب الموارد) ، دوای زهردار. (ناظم الاطباء)
معین بر آن است که این واژه در تازی نیامده (زیرا شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند) این واژه در منتهی الارب و آنندراج آمده و گمان می رود که با مشرف هم پیوند و همخانواده باشد زیر دست وضیع مقابل شریف: رئیس و مرووس و شریف و مشروف... توضیح این صورت در عربی نیامده چه شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند
معین بر آن است که این واژه در تازی نیامده (زیرا شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند) این واژه در منتهی الارب و آنندراج آمده و گمان می رود که با مشرف هم پیوند و همخانواده باشد زیر دست وضیع مقابل شریف: رئیس و مرووس و شریف و مشروف... توضیح این صورت در عربی نیامده چه شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند