جدول جو
جدول جو

معنی مشعشع - جستجوی لغت در جدول جو

مشعشع
رخشان، درخشنده، پاک و روشن
تصویری از مشعشع
تصویر مشعشع
فرهنگ لغت هوشیار
مشعشع
((مُ شَ شَ))
روشن، درخشان
تصویری از مشعشع
تصویر مشعشع
فرهنگ فارسی معین
مشعشع
روشن، درخشان
تصویری از مشعشع
تصویر مشعشع
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشعشعه
تصویر مشعشعه
در تازی: میاب می آمیخته با آب در فارسی: روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشعشع
تصویر تشعشع
پرتو افکنی، فروزه، پرتو افشانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تشعشع
تصویر تشعشع
درخشندگی، پرتو افکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشعشع
تصویر تشعشع
شعاع انداختن، پرتو افکندن، روشنایی دادن، درخشندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متشعشع
تصویر متشعشع
برازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشعشع
تصویر تشعشع
((تَ شَ شُ))
پرتو افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشعشع
تصویر تشعشع
Irradiation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
випромінювання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
การฉายรังสี
دیکشنری فارسی به تایلندی
کم پراکنده: چون سایه، تابنده، شید پراکنی نور افکندن نور پراکندن، تابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعشع
تصویر شعشع
تابنده، روشنایی دهنده، تابان، درخشنده، درخشان، تاب دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعشع
تصویر شعشع
((شَ شَ))
نور افکندن، تابنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشعشعانه
تصویر مشعشعانه
چشمگیر
فرهنگ لغت هوشیار