جدول جو
جدول جو

معنی مشروطه - جستجوی لغت در جدول جو

مشروطه
مملکتی که دارای پارلمان باشد و نمایندگان ملت در کارهای دولت نظارت داشته باشند، در علم منطق قضیه ای که در آن شرط به کار رفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
مشروطه
(مَ عَ)
دهی از بخش حومه سوسنگرد شهرستان دشت میشان است که 200 تن سکنه دارد. مردم آنجا از طایفۀ بنی طرف هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
مشروطه
(مَ طَ)
مشروطه. مؤنث مشروط. رجوع به مشروط شود، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای که در آن شرط به کار رفته باشد و آن انواع دارد:
- مشروطۀ خاصه، (اصطلاح منطق) در منطق عبارت ازقضیۀ مشروطۀ عامه مقید بلادوام ذاتی است و قضیه ای است که حکم در آن به ضرورت ثبوت محمول برای موضوع و یا سلب آن از موضوع به شرط اتصاف ذات موضوع به وصف عنوانی باشد اعم از آن که وصف جزء موضوع بود یا ظرف ضرورت باشد. مثال: کل کاتب متحرک الاصابع مادام کاتباًلا دائما. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- مشروطۀ دائمه، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که به حسب وصف ضروری و به حسب ذات دائمی که متحمل ضرورت و لاضرورت بود. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- مشروطۀ دائمۀ لاضروریه، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که به حسب وصف ضروری بود و به حسب ذات دائم لاضروری. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- مشروطۀ ضروریه، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که هم بحسب وصف و هم به حسب ذات ضروری بود. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- مشروطۀ عامه، (اصطلاح منطق) در منطق عبارت از قضیه ای است که حکم در آن به ضرورت ثبوت محمول برای موضوع یا سلب آن از او بود به شرط آن که موضوع متصف به وصف موضوع بود، یعنی وصف موضوع در حالتی درتحقق آن ضرورت باشد. مثال: کل کاتب متحرک الاصابع بالضروره مادام کاتباً. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی). ورجوع به تعریفات جرجانی و اساس الاقتباس و دستور العلماء شود.
- مشروطۀ لادائمه، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که بحسب وصف ضروری بود و به حسب ذات لادائم. (از فرهنگ علوم سجادی).
- مشروطۀ لاضروریه، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که بحسب وصف ضروری بود و به حسب ذات لاضروری. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی).
، مشروطه: حکومت مشروطه نوعی حکومت که در آن وضع قوانین به عهدۀ مجلس یا مجلسین. (شوری - سنا) باشد و دولت مجری آن قوانین محسوب میگردد، مقابل استبداد. (فرهنگ فارسی معین). اصطلاحی است که در ایران به نوع حکومت کندیسیونل و کنستی توسیون اطلاق گردیده، در مقابل حکومت دیکتاتوری و استبداد: ایران بطوری که دستخط فرموده و به عموم دول اعلان فرموده ایم مشروطه و در عداد دول کنستی توسیون محسوب است. (از نامۀ محمدعلی شاه خطاب به مردم ازتاریخ مشروطۀ ایران تألیف کسروی ص 584).
از پس مشروطه نو شد فکرها
سبکهایی تازه آوردیم ما.
بهار (دیوان ج 2 ص 228).
- مشروطه خواه، خواهان حکومت قانون و مخالف حکومت فردی و استبدادی. آن که طرفدار مشروطه باشد. مشروطه طلب.
- مشروطه خواهی، طرفداری از مشروطه. مشروطه طلبی.
- مشروطه طلب، مشروطه خواه. و رجوع به ترکیب مشروطه خواه شود.
- مشروطه طلبی، مشروطه خواهی.
- مشروطۀ مشروعه، حکومت مبتنی بر مشروطه و منطبق با احکام اسلام ظاهراً این اصطلاح را شیخ فضل اﷲ نوری ویا طرفداران او وضع کرده اند: یک دستۀ دیگر... مشروعه را به میان آوردند و از میان مشروطه خواهان به کنار رفتند. (تاریخ مشروطۀ ایران تألیف کسروی چ 4 ص 259). و رجوع به همین کتاب صص 287-291 شود
لغت نامه دهخدا
مشروطه
مشروطه در فارسی مونث مشروط سامه دار، دستوری تازیان به آنچه فارسی گویان (حکومت مشروطه) نام داده اند با بهره گیری از واژه پارسی دستور النظام الدستوری می گویند فراز مانی مونث مشروط، قضیه ای که درآن شرط بکار رفته باشد و آن انواع دارد. یا مشروطه خاصه. عبارت از قضیه مشروطه عامه مقید بلادوام ذاتی است و قضیه ایست که حکم در آن بضرورت ثبوت محمول برای موضوع و یاسلب آن از موضوع بشرط اتصاف ذات موضوع بوصف عنوانی باشد اعم از آنکه وصف جزو موضوع بود یا ظرف ضرورت باشد مانند: کل کاتب متحرک الاصابع مادام کاتبا لادائما (هر نویسنده ای انگشتانش جنبانست در زمانی که مشغول نوشتن است نه همیشه) یا مشروطه دائمه (دایمه)، قضیه ایست که بحسب وصف ضروری و بحسب ذات دایمی باشد که متحمل ضرورت و لاضرورت بود. یا مشروطه دائمه لاضروریه. قضیه ایست که بحسب وصف ضروری بود و بحسب ذات دایم لاضروری. یا مشروطه ضروریه. قضیه ایست که هم بحسب وصف و هم بحسب ذات ضروری بود. یا مشروطه عامه. عبارت از قضیه ایست که حکم در آن بضرورت ثبوت محمول برای موضوع یا سلب آن از او بود بشرط آنکه موضوع متصف بوصف موضوع بود یعنی وصف موضوع را دخالتی در تحق آن ضرورت باشد مثال: کل کاتب متحرک الاصابع بالضروره مادام کاتبا. (هر نویسنده انگشتانش جنبانست ضروره در هنگامی که مشغول نوشتن است) یامشروطه دائمه. قضیه ایست که بحسب وصف ضروری بود و بحسب ذات الادائم. یا مشروطه لاضروریه. قضیه ایست که بحسب وصف ضروری بود و بحسب ذات لاضروری، نوعی حکومت که درآن وضع قوانین بعهده مجلس یا مجلسین (شوری و سنا) باشد و دولت مجری آن قوانین محسوب میگردد مقابل استبداد: از پس مشروطه نوشد فکرها سبکهایی تازه آوردیم مالله (بهار) توضیح بعضی معنی اخیر را ملاخوذ از کاراکتر انگلیسی دانند و شاید در ساختن این صیغه بسیاق اسم مفعول عربی نطری بمفهوم کلمه انگلیسی مذکور هم داشته اند. یا مشروطه مشروعه. حکومت مبتنی بر مشروطه و منطبق با احکام اسلام. توضیح این اصطلاح را شیخ فضل الله نوری و طرفداران او بکار برده اند
فرهنگ لغت هوشیار
مشروطه
((مَ طِ))
حکومت دارای پارلمان که نمایندگان ملت در کارهای دولت نظارت داشته باشند، دارای نظام مشروطیت
فرهنگ فارسی معین
مشروطه
نظام حکومتی مبتنی برقانون اساسی
متضاد: استبدادی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشروط
تصویر مشروط
شرط کرده شده، آنچه مقید به شرط است
فرهنگ فارسی عمید
(مَ قَ)
محل تافتن: مشروقۀ آفتاب جمال... (مرصادالعباد از سبک شناسی بهار ج 3 ص 25)
لغت نامه دهخدا
(مَ عَ)
نیزۀ راست کرده شده بسوی کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مؤنث مشروع. و رجوع به مشروع شود.
- حکومت مشروعه، حکومتی که منطبق بر قوانین شرع اسلام باشد. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به ترکیب مشروطۀ مشروعه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ)
ابل مشروسه، شترانی که در لب آنها خارش باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شتری که بیماری ’شرس’ گرفته باشد. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
مخروطه در فارسی مونث مخروط، ریش بزی، رود باریک مونث مخروط جمع مخروطات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشروقه
تصویر مشروقه
در تازی نیامده تابگاه محل تافتن: مشروقه آفتاب جمال
فرهنگ لغت هوشیار
مشروعه در فارسی مونث مشروع در تازی: نیزه که به سوی کسی باشد در فارسی دیندستوری گونه ای از فرمانروایی در چهار چوب دین مونث مشروع یا حکومت مشروعه. حکومتی که منطبق بر قوانین شرع (اسلام) باشد
فرهنگ لغت هوشیار
مشروحه در فارسی مونث مشروح بنگرید به مشروح مونث مشروح: مکتوبات مشروحه، جمع مشروحات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشروبه
تصویر مشروبه
مشروبه در فارسی مونث مشروب نوشابه مونث مشروب، جمع مشروبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
لازم گردانیده شده و پیمان کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
((مَ))
شرط کرده شده، ملزم شده، در فارسی، دانشجویی که چند ترم پیاپی نمره معدلش زیر 10 بشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشروقه
تصویر مشروقه
((مَ قِ یا قَ))
محل تابیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
Eligible
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
éligible
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
符合资格的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
זכאי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
자격 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
memenuhi syarat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
पात्र
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
elegible
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
idoneo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
in aanmerking komende
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
придатний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
имеющий право
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
uprawniony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
berechtigt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
elegível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
資格のある
دیکشنری فارسی به ژاپنی