ابل مشروسه، شترانی که در لب آنها خارش باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شتری که بیماری ’شرس’ گرفته باشد. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
ابل مشروسه، شترانی که در لب آنها خارش باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شتری که بیماری ’شُرس’ گرفته باشد. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
مرأسه. نقطه دار. منقوطه. و برای فرق میان فاء و قاف، ’فاء’ را فاء مروسه گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : خرفق، اول الاسم خاء مفتوحه بعدها راء ساکنه ثم فاء مروسه مفتوحه ثم قاف... (مفردات ابن البیطار ج 1 ص 53). زیزفون، أوله زای مفتوحه بعدها یاء باثنتین من تحتها ساکنه بعد زای اخری مفتوحه ثم فاء مروسه مضمومه... (ابن البیطار)
مرأسه. نقطه دار. منقوطه. و برای فرق میان فاء و قاف، ’فاء’ را فاء مروسه گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : خرفق، اول الاسم خاء مفتوحه بعدها راء ساکنه ثم فاء مروسه مفتوحه ثم قاف... (مفردات ابن البیطار ج 1 ص 53). زیزفون، أوله زای مفتوحه بعدها یاء باثنتین من تحتها ساکنه بعد زای اخری مفتوحه ثم فاء مروسه مضمومه... (ابن البیطار)
بئر مضروسه، چاه گرداگرد از سنگ برآورده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، حره مضروسه، سنگستانی که در آن سنگها مانند دندان سگ باشد یا سنگ ریزه ناک. (منتهی الارب). ارض مضروسه، که در آن سنگهائی باشد مانند دندانهای سگ. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). و رجوع به مضرس شود
بئر مضروسه، چاه گرداگرد از سنگ برآورده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، حره مضروسه، سنگستانی که در آن سنگها مانند دندان سگ باشد یا سنگ ریزه ناک. (منتهی الارب). ارض مضروسه، که در آن سنگهائی باشد مانند دندانهای سگ. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). و رجوع به مضرس شود
آمیزش. یقال: هو فی مغروسه و مرغوسه، ای اختلاط. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اختلاط. آمیزش. یقال: هو فی مغروسه من الأمر، او در آمیختگی کارهاست. (از ناظم الاطباء)
آمیزش. یقال: هو فی مغروسه و مرغوسه، ای اختلاط. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اختلاط. آمیزش. یقال: هو فی مغروسه من الأمر، او در آمیختگی کارهاست. (از ناظم الاطباء)
مشروطه. مؤنث مشروط. رجوع به مشروط شود، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای که در آن شرط به کار رفته باشد و آن انواع دارد: - مشروطۀ خاصه، (اصطلاح منطق) در منطق عبارت ازقضیۀ مشروطۀ عامه مقید بلادوام ذاتی است و قضیه ای است که حکم در آن به ضرورت ثبوت محمول برای موضوع و یا سلب آن از موضوع به شرط اتصاف ذات موضوع به وصف عنوانی باشد اعم از آن که وصف جزء موضوع بود یا ظرف ضرورت باشد. مثال: کل کاتب متحرک الاصابع مادام کاتباًلا دائما. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی). - مشروطۀ دائمه، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که به حسب وصف ضروری و به حسب ذات دائمی که متحمل ضرورت و لاضرورت بود. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی). - مشروطۀ دائمۀ لاضروریه، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که به حسب وصف ضروری بود و به حسب ذات دائم لاضروری. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی). - مشروطۀ ضروریه، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که هم بحسب وصف و هم به حسب ذات ضروری بود. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی). - مشروطۀ عامه، (اصطلاح منطق) در منطق عبارت از قضیه ای است که حکم در آن به ضرورت ثبوت محمول برای موضوع یا سلب آن از او بود به شرط آن که موضوع متصف به وصف موضوع بود، یعنی وصف موضوع در حالتی درتحقق آن ضرورت باشد. مثال: کل کاتب متحرک الاصابع بالضروره مادام کاتباً. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی). ورجوع به تعریفات جرجانی و اساس الاقتباس و دستور العلماء شود. - مشروطۀ لادائمه، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که بحسب وصف ضروری بود و به حسب ذات لادائم. (از فرهنگ علوم سجادی). - مشروطۀ لاضروریه، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که بحسب وصف ضروری بود و به حسب ذات لاضروری. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی). ، مشروطه: حکومت مشروطه نوعی حکومت که در آن وضع قوانین به عهدۀ مجلس یا مجلسین. (شوری - سنا) باشد و دولت مجری آن قوانین محسوب میگردد، مقابل استبداد. (فرهنگ فارسی معین). اصطلاحی است که در ایران به نوع حکومت کندیسیونل و کنستی توسیون اطلاق گردیده، در مقابل حکومت دیکتاتوری و استبداد: ایران بطوری که دستخط فرموده و به عموم دول اعلان فرموده ایم مشروطه و در عداد دول کنستی توسیون محسوب است. (از نامۀ محمدعلی شاه خطاب به مردم ازتاریخ مشروطۀ ایران تألیف کسروی ص 584). از پس مشروطه نو شد فکرها سبکهایی تازه آوردیم ما. بهار (دیوان ج 2 ص 228). - مشروطه خواه، خواهان حکومت قانون و مخالف حکومت فردی و استبدادی. آن که طرفدار مشروطه باشد. مشروطه طلب. - مشروطه خواهی، طرفداری از مشروطه. مشروطه طلبی. - مشروطه طلب، مشروطه خواه. و رجوع به ترکیب مشروطه خواه شود. - مشروطه طلبی، مشروطه خواهی. - مشروطۀ مشروعه، حکومت مبتنی بر مشروطه و منطبق با احکام اسلام ظاهراً این اصطلاح را شیخ فضل اﷲ نوری ویا طرفداران او وضع کرده اند: یک دستۀ دیگر... مشروعه را به میان آوردند و از میان مشروطه خواهان به کنار رفتند. (تاریخ مشروطۀ ایران تألیف کسروی چ 4 ص 259). و رجوع به همین کتاب صص 287-291 شود
مشروطه. مؤنث مشروط. رجوع به مشروط شود، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای که در آن شرط به کار رفته باشد و آن انواع دارد: - مشروطۀ خاصه، (اصطلاح منطق) در منطق عبارت ازقضیۀ مشروطۀ عامه مقید بلادوام ذاتی است و قضیه ای است که حکم در آن به ضرورت ثبوت محمول برای موضوع و یا سلب آن از موضوع به شرط اتصاف ذات موضوع به وصف عنوانی باشد اعم از آن که وصف جزء موضوع بود یا ظرف ضرورت باشد. مثال: کل کاتب متحرک الاصابع مادام کاتباًلا دائما. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی). - مشروطۀ دائمه، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که به حسب وصف ضروری و به حسب ذات دائمی که متحمل ضرورت و لاضرورت بود. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی). - مشروطۀ دائمۀ لاضروریه، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که به حسب وصف ضروری بود و به حسب ذات دائم لاضروری. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی). - مشروطۀ ضروریه، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که هم بحسب وصف و هم به حسب ذات ضروری بود. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی). - مشروطۀ عامه، (اصطلاح منطق) در منطق عبارت از قضیه ای است که حکم در آن به ضرورت ثبوت محمول برای موضوع یا سلب آن از او بود به شرط آن که موضوع متصف به وصف موضوع بود، یعنی وصف موضوع در حالتی درتحقق آن ضرورت باشد. مثال: کل کاتب متحرک الاصابع بالضروره مادام کاتباً. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی). ورجوع به تعریفات جرجانی و اساس الاقتباس و دستور العلماء شود. - مشروطۀ لادائمه، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که بحسب وصف ضروری بود و به حسب ذات لادائم. (از فرهنگ علوم سجادی). - مشروطۀ لاضروریه، (اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که بحسب وصف ضروری بود و به حسب ذات لاضروری. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی). ، مشروطه: حکومت مشروطه نوعی حکومت که در آن وضع قوانین به عهدۀ مجلس یا مجلسین. (شوری - سنا) باشد و دولت مجری آن قوانین محسوب میگردد، مقابل استبداد. (فرهنگ فارسی معین). اصطلاحی است که در ایران به نوع حکومت کندیسیونل و کنستی توسیون اطلاق گردیده، در مقابل حکومت دیکتاتوری و استبداد: ایران بطوری که دستخط فرموده و به عموم دول اعلان فرموده ایم مشروطه و در عداد دول کنستی توسیون محسوب است. (از نامۀ محمدعلی شاه خطاب به مردم ازتاریخ مشروطۀ ایران تألیف کسروی ص 584). از پس مشروطه نو شد فکرها سبکهایی تازه آوردیم ما. بهار (دیوان ج 2 ص 228). - مشروطه خواه، خواهان حکومت قانون و مخالف حکومت فردی و استبدادی. آن که طرفدار مشروطه باشد. مشروطه طلب. - مشروطه خواهی، طرفداری از مشروطه. مشروطه طلبی. - مشروطه طلب، مشروطه خواه. و رجوع به ترکیب مشروطه خواه شود. - مشروطه طلبی، مشروطه خواهی. - مشروطۀ مشروعه، حکومت مبتنی بر مشروطه و منطبق با احکام اسلام ظاهراً این اصطلاح را شیخ فضل اﷲ نوری ویا طرفداران او وضع کرده اند: یک دستۀ دیگر... مشروعه را به میان آوردند و از میان مشروطه خواهان به کنار رفتند. (تاریخ مشروطۀ ایران تألیف کسروی چ 4 ص 259). و رجوع به همین کتاب صص 287-291 شود
نیزۀ راست کرده شده بسوی کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مؤنث مشروع. و رجوع به مشروع شود. - حکومت مشروعه، حکومتی که منطبق بر قوانین شرع اسلام باشد. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به ترکیب مشروطۀ مشروعه شود
نیزۀ راست کرده شده بسوی کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مؤنث مشروع. و رجوع به مشروع شود. - حکومت مشروعه، حکومتی که منطبق بر قوانین شرع اسلام باشد. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به ترکیب مشروطۀ مشروعه شود
مؤنث محروس. نگه داشته شده. نگهبانی کرده شده، کنایه از ملک پادشاهی است. (غیاث) (آنندراج). - ممالک محروسه، کنایه از ملک خود است چرا که اکثر آدمی چیز خود را حراست میکند. (غیاث). ممالکی که در تصرف پادشاه مخصوص باشند. (ناظم الاطباء). - ، عنوانی و لقب گونه ای مملکت ایران را که در عهد قاجاریه متداول بوده است. - ملک محروسه، شهر استوارشده. ناحیۀ نگهبانی شده. عنوانی و خطابی محدوده و ناحیه و شهری را: این پادشاه که دائم عمر باد، در ایام مناطحۀ ایشان پای در دامن وقار کشید و به محروسۀ فرزین که فردوس جهان است متمکن نشست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 4). ، پایتخت ومقر سلطنت. (ناظم الاطباء). (اما این معنی نیز مأخوذ از معنی دوم کلمه است)
مؤنث محروس. نگه داشته شده. نگهبانی کرده شده، کنایه از ملک پادشاهی است. (غیاث) (آنندراج). - ممالک محروسه، کنایه از ملک خود است چرا که اکثر آدمی چیز خود را حراست میکند. (غیاث). ممالکی که در تصرف پادشاه مخصوص باشند. (ناظم الاطباء). - ، عنوانی و لقب گونه ای مملکت ایران را که در عهد قاجاریه متداول بوده است. - ملک محروسه، شهر استوارشده. ناحیۀ نگهبانی شده. عنوانی و خطابی محدوده و ناحیه و شهری را: این پادشاه که دائم عمر باد، در ایام مناطحۀ ایشان پای در دامن وقار کشید و به محروسۀ فرزین که فردوس جهان است متمکن نشست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 4). ، پایتخت ومقر سلطنت. (ناظم الاطباء). (اما این معنی نیز مأخوذ از معنی دوم کلمه است)
مشروعه در فارسی مونث مشروع در تازی: نیزه که به سوی کسی باشد در فارسی دیندستوری گونه ای از فرمانروایی در چهار چوب دین مونث مشروع یا حکومت مشروعه. حکومتی که منطبق بر قوانین شرع (اسلام) باشد
مشروعه در فارسی مونث مشروع در تازی: نیزه که به سوی کسی باشد در فارسی دیندستوری گونه ای از فرمانروایی در چهار چوب دین مونث مشروع یا حکومت مشروعه. حکومتی که منطبق بر قوانین شرع (اسلام) باشد
مشروطه در فارسی مونث مشروط سامه دار، دستوری تازیان به آنچه فارسی گویان (حکومت مشروطه) نام داده اند با بهره گیری از واژه پارسی دستور النظام الدستوری می گویند فراز مانی مونث مشروط، قضیه ای که درآن شرط بکار رفته باشد و آن انواع دارد. یا مشروطه خاصه. عبارت از قضیه مشروطه عامه مقید بلادوام ذاتی است و قضیه ایست که حکم در آن بضرورت ثبوت محمول برای موضوع و یاسلب آن از موضوع بشرط اتصاف ذات موضوع بوصف عنوانی باشد اعم از آنکه وصف جزو موضوع بود یا ظرف ضرورت باشد مانند: کل کاتب متحرک الاصابع مادام کاتبا لادائما (هر نویسنده ای انگشتانش جنبانست در زمانی که مشغول نوشتن است نه همیشه) یا مشروطه دائمه (دایمه)، قضیه ایست که بحسب وصف ضروری و بحسب ذات دایمی باشد که متحمل ضرورت و لاضرورت بود. یا مشروطه دائمه لاضروریه. قضیه ایست که بحسب وصف ضروری بود و بحسب ذات دایم لاضروری. یا مشروطه ضروریه. قضیه ایست که هم بحسب وصف و هم بحسب ذات ضروری بود. یا مشروطه عامه. عبارت از قضیه ایست که حکم در آن بضرورت ثبوت محمول برای موضوع یا سلب آن از او بود بشرط آنکه موضوع متصف بوصف موضوع بود یعنی وصف موضوع را دخالتی در تحق آن ضرورت باشد مثال: کل کاتب متحرک الاصابع بالضروره مادام کاتبا. (هر نویسنده انگشتانش جنبانست ضروره در هنگامی که مشغول نوشتن است) یامشروطه دائمه. قضیه ایست که بحسب وصف ضروری بود و بحسب ذات الادائم. یا مشروطه لاضروریه. قضیه ایست که بحسب وصف ضروری بود و بحسب ذات لاضروری، نوعی حکومت که درآن وضع قوانین بعهده مجلس یا مجلسین (شوری و سنا) باشد و دولت مجری آن قوانین محسوب میگردد مقابل استبداد: از پس مشروطه نوشد فکرها سبکهایی تازه آوردیم مالله (بهار) توضیح بعضی معنی اخیر را ملاخوذ از کاراکتر انگلیسی دانند و شاید در ساختن این صیغه بسیاق اسم مفعول عربی نطری بمفهوم کلمه انگلیسی مذکور هم داشته اند. یا مشروطه مشروعه. حکومت مبتنی بر مشروطه و منطبق با احکام اسلام. توضیح این اصطلاح را شیخ فضل الله نوری و طرفداران او بکار برده اند
مشروطه در فارسی مونث مشروط سامه دار، دستوری تازیان به آنچه فارسی گویان (حکومت مشروطه) نام داده اند با بهره گیری از واژه پارسی دستور النظام الدستوری می گویند فراز مانی مونث مشروط، قضیه ای که درآن شرط بکار رفته باشد و آن انواع دارد. یا مشروطه خاصه. عبارت از قضیه مشروطه عامه مقید بلادوام ذاتی است و قضیه ایست که حکم در آن بضرورت ثبوت محمول برای موضوع و یاسلب آن از موضوع بشرط اتصاف ذات موضوع بوصف عنوانی باشد اعم از آنکه وصف جزو موضوع بود یا ظرف ضرورت باشد مانند: کل کاتب متحرک الاصابع مادام کاتبا لادائما (هر نویسنده ای انگشتانش جنبانست در زمانی که مشغول نوشتن است نه همیشه) یا مشروطه دائمه (دایمه)، قضیه ایست که بحسب وصف ضروری و بحسب ذات دایمی باشد که متحمل ضرورت و لاضرورت بود. یا مشروطه دائمه لاضروریه. قضیه ایست که بحسب وصف ضروری بود و بحسب ذات دایم لاضروری. یا مشروطه ضروریه. قضیه ایست که هم بحسب وصف و هم بحسب ذات ضروری بود. یا مشروطه عامه. عبارت از قضیه ایست که حکم در آن بضرورت ثبوت محمول برای موضوع یا سلب آن از او بود بشرط آنکه موضوع متصف بوصف موضوع بود یعنی وصف موضوع را دخالتی در تحق آن ضرورت باشد مثال: کل کاتب متحرک الاصابع بالضروره مادام کاتبا. (هر نویسنده انگشتانش جنبانست ضروره در هنگامی که مشغول نوشتن است) یامشروطه دائمه. قضیه ایست که بحسب وصف ضروری بود و بحسب ذات الادائم. یا مشروطه لاضروریه. قضیه ایست که بحسب وصف ضروری بود و بحسب ذات لاضروری، نوعی حکومت که درآن وضع قوانین بعهده مجلس یا مجلسین (شوری و سنا) باشد و دولت مجری آن قوانین محسوب میگردد مقابل استبداد: از پس مشروطه نوشد فکرها سبکهایی تازه آوردیم مالله (بهار) توضیح بعضی معنی اخیر را ملاخوذ از کاراکتر انگلیسی دانند و شاید در ساختن این صیغه بسیاق اسم مفعول عربی نطری بمفهوم کلمه انگلیسی مذکور هم داشته اند. یا مشروطه مشروعه. حکومت مبتنی بر مشروطه و منطبق با احکام اسلام. توضیح این اصطلاح را شیخ فضل الله نوری و طرفداران او بکار برده اند