- مشرب
- ذوق و میل و هوای نفس، جای آب خوردن، آبشخور
معنی مشرب - جستجوی لغت در جدول جو
- مشرب
- نوشیدن آب، آشامیدن، شرب
- مشرب ((مَ رَ))
- آبشخور، روش، مسلک، جمع مشارب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ظرف معمولاً بزرگ آب خوری، پیالۀ شراب
زمین نرم، آبخورد آبشخور، پرواره، پیشدالان مشربه در فارسی آبخوری غولین سبوی دهان فراخ باز برغ نکژده (مشربه سفالین) زمین نرمی که در آن همیشه گیاه باشد، غرفه ای که در آن آشامیدنی صرف کنند پرواره، پیش دالان، یک مشت آب، آبخور برجوی و یا عام است، جمع مشارب. آنچه بدان آب نوشند، ظرف دراز دهن گشاد دسته دار که در آن آب ریزند. توضیح باین معنی در تداول بفتح میم تلفظ شود و صحیح نیست
((مَ رَ بِ))
فرهنگ فارسی معین
آب خور، جای آب خوردن، زمین نرمی که در آن همیشه گیاه باشد، غرفه ای که در آن آشامیدنی صرف کنند، پیش دالان، یک مشت آب، آبخور پر جوی و یا عام است، جمع مشارب
ویرانگر
کار آزموده
خاور
اریب، اریبانه
باختر
نوشیدن و آشامیدن
خراب کننده، ویران کننده
آورندۀ هر چیز غریب و عجیب
مقابل مبنی
در علوم ادبی در صرف ونحو عربی، ویژگی کلمه ای که قبول اعراب کند
اسمی که حرکت آخر آن به واسطۀ نقش دستوری تغییر کند
واضح، آشکار
در علوم ادبی در صرف ونحو عربی، ویژگی کلمه ای که قبول اعراب کند
اسمی که حرکت آخر آن به واسطۀ نقش دستوری تغییر کند
واضح، آشکار
آمیخته شده، آغشته، آلوده
آنچه در آن خط باشد، خط دار
جای ورود به آب، جای آب خوردن
شرف یافته، بلندپایه و بزرگ شده
آزموده، تجربه شده، مردکار آزموده
آنچه سر کج داشته باشد، کج، معوج، خمیده
پیر شدن، سفید شدن مو، پیری و سفیدی موی
به طرب آورنده، نوازنده، خواننده، رقاص
لغتی که از زبان دیگر وارد زبان عربی شده و تغییراتی مطابق آن زبان پیدا کرده، عربی شده
عددی که از ضرب کردن یک عدد در عدد دیگر به دست می آید، استخوان مغزدار
برپا کنندۀ فتنه و غوغا، فتنه انگیز، سخن چین
جای فروشدن آفتاب، مکان غروب کردن آفتاب، باختر
بالا بر آمده، کسی یا چیزی که بربلندی قرار دارد و یا از غیر خود بلندتر است
کسی یا چیزی که از بلندی مسلط بر کس دیگر یا چیز دیگر باشد، دیده ور شونده
ناظر خرج، ناظر عمل
کسی یا چیزی که از بلندی مسلط بر کس دیگر یا چیز دیگر باشد، دیده ور شونده
ناظر خرج، ناظر عمل
محلی که چیزی را برپا می کنند، محل برپا کردن خیمه
مشرب ها، ذوق و میل و هوای نفس ها، جاهای آب خوردن ها، آبشخورها، جمع واژۀ مشرب
آنکه نزدیک به کسی شده و در نزد او قرب و منزلت پیدا کرده، نزدیک شده
محل طلوع آفتاب، خاور، سمتی که آفتاب از آن جا طلوع می کند
هر نوع نوشیدنی الکل دار که باعث مستی شود، سیراب، آشامیدنی
جمع ماربه، نیاز ها نیاز جمع مارب ماربه و ماربه حاجتها نیازها ضرورتها: برادران... به تازه رویی رسول را با ایجاز مارب و عطا باز فرستادند. حاجت جمع مارب